سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشتهای پراکنده

در مورد گدایی عشق مباحثی مطرح است؛ برخی گدایی عشق را یک حسن برای عاشق می ­دانند و عقیده دارند هر چیزی که عاشق را به معشوق برساند، خوب است. گدایی نه تنها ایرادی ندارد بلکه یک امتیاز است؛ عاشق واقعی برای معشوق از جانش هم می ­گذرد؛ چه رسد به اینکه از او گدایی محبت کند.

برخی بحث حسن و قبح را در گدایی عشق بحث حاشیه ­ای دانسته و معتقدند: عشق تمام آداب و رسوم را به دور افکنده و جایی برای این فکر باقی نمی­ گذارد. گروه سوم هم عشق را علاقه دو طرفه می ­دانند و گدایی عشق را مذمت می ­کنند:

بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد            یا آن که گدایی محبت شده باشد

دلگیرم از آن دل که در آن حس تملک         تبدیل به غوغای حسادت شده باشد...

محمد رضا ترکی

در بحث گدایی عشق، موضوع معشوق از اهمیت خاصی برخوردار است. اگر معشوق زمینی و فردی مانند عاشق باشد، گدایی کار بدی است و عزت نفس اجازه پذیرش این حقارت را نمی­ دهد و معشوق هم به شک می­ افتد. او فکر می­ کند با انسان ضعیف نفسی طرف است و از او منزجر می شود. ولی اگر معشوق آسمانی و معنوی باشد، این گدایی نه تنها مذموم نیست بلکه خیلی هم پسندیده است و باعث توجه بیشتر معشوق می­ شود. به ویژه در عشقی که عاشق فقیر مطلق و معشوق غنی مطلق می­ باشد. «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛ اى مردم شما به خدا نیازمند هستید و خداست که بى ‏نیاز ستوده است.»(فاطر، آیه15)

لذا نمی­توان در مورد گدایی حکم کلی صادر کرد. همواره باید پرسید گدایی از کی؟ اگر گدایی عشق از معشوق ازلی یا منسوبین به او اعم از انبیا و اولیا باشد نه تنها هیچ قبحی ندارد، بلکه یک افتخار است.

مستغنی است از همه عالم گدای عشق            ما و گدایی در دولت سرای عشق

عشق و اساس عشق نهادند بر دوام              یعنی خلل پذیر نگردد بنای عشق

وحشی بافقی

 

 


 

پس بدان این اصل را ای اصل جو                   هر که را درد است او برده است بو

مولوی

در مورد وجود درد در انسانها بحثی نیست و هر کس به نسبت موقعیتش درد و غمی دارد. آنچه که در مورد درد، بیشتر بحث شده است تحمل بی ­سر و صدای آن می باشد. در قرآن مجید به صراحت اعلام شده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ؛ که ما انسان را در رنج آفریدیم.»(بلد، آیه4) طبرسی در تفسیر این آیه می­ نویسند: «یعنى در تعب و سختى و رنج؛ مصیبت‌هاى دنیا و سختی‌هاى آخرت را متحمّل می‌شود و فرزند آدم همواره متحمّل سختى و ناراحتى می‌شود تا از دنیا بیرون رود.»(مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏10، ص747)

با توجه به این آیه، انسان در همه ادوار زندگى خود با انواع ناگواری­ ها و دردها رو به رو خواهد شد؛ به طوری که لذتى بدون درد و رنج نخواهد بود. نگاهى به زندگى انبیا و اولیاء الله نشان مى­ دهد که زندگى این گل­هاى سرسبد آفرینش با انواع درد و رنج قرین بوده است. هنگامى که دنیا براى آنها چنین باشد، وضع دیگران مشخص است.

در عالم بی‌وفا کسی خرم نیست       شادی و نشاط در بنی‌آدم نیست

آن کس که در این زمانه او را غم نیست      یا آدم نیست، یا از این عالم نیست

هلالی  جغتایی

اگر کسی با لب خندان مشاهده شود، دلیل بر نبود مشکل در زندگیش نیست؛ بلکه به خاطر نحوه برخورد صحیح و نگرش مثبت به زندگی است که توانسته است با تحمل بی­ سر و صدای مشکل، زندگی شاد و آرامی داشته باشد. از این جهت کسی که رنج خود را پنهان کرده و بدون داد و فریاد آن را تحمل می‌کند از احترام بیشتری برخوردار است نسبت به کسی که درد خود را به دیگران اعلام می­ کند.

ناگفته نماند که انسان در طول عمر چند ساله ­اش با انواع درد مواجه می­ شود که یکی از آنها، درد عشق است؛ تحمل این درد نه تنها سخت نیست بلکه لذت و شیرینی خاص خود را دارد. از لحاظ معرفت نفس تنها درد حقیقی و واقعی، درد عشق است، بقیه دردها مجازی و دروغین می ­باشند.

در طریق عشقبازی، امن وآسایش بلاست                     ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

حافظ

مرد را دردی اگر باشد خوش است              درد بی دردی علاجش آتش است

مجذوب تبریزی

 

 


نتیجه عشق سوختن و گداختن است؛ عاشق گرفتار در آتش عشق به غیر از سوختن و گداختن از آن بهره ­ای نمی­ برد. مراحل این عشق بدین گونه است که ابتدا به آن نزدیک می ­شود، سپس در درد عشق می­ سوزد و می­ گدازد و در مرحله آخر به فنا می­ رسد و در معشوق محو می­ گردد. به بیان دیگر، عاشق نمی ­میرد بلکه در معشوق فانی می ­شود و با این فانی شدن، باقی می ­ماند که در بین عرفا به «فناء فی الله و بقاء بالله» معروف است.

چون شمع سحرگاه دل سوخته هر شب            بی روی تو در سوز و گداز است چه گویم

عطار

ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین          از شمع بپرسید که در سوز و گداز است

حافظ

 

 


اسارت، در لغت به معنی در بند کشیدن و محکم بستن چیزی با قیدی و طنابی و زنجیری است. در معنای اسارت، محصوریت و تحت سلطه بودن و گرفتارشدن وجود دارد که این محصور بودن گاهی با قیود و اسباب ظاهری است مثل بستن دست و پای کسی و گاهی با تعهدات و الزامات قانونی مثل زندانی شدن کسی به حکم قانون.

اسیر را از آن جهت که او را بسته و محصور می‌ساختند اسیر نامیده‌اند؛ سپس این مفهوم به هر کس که در بند یا حبس درآید، هرچند با چیزی بسته نشده باشد، توسعه یافته است. به بیان دیگر، اسیر کسی است که محبوس و تحت سلطه باشد؛ چه با قیود ظاهری و چه با تعهدات عرفی و الزامات قانونی؛ از این ‌رو بر عبد، زندانی و کسی که تحت نظر باشد نیز اطلاق می‌شود.

اسارت از یک جهت به نظامی، فکری، اقتصادی و سیاسی، از جهت دیگر به فردی و اجتماعی تقسیم می­ شود. از انواع اسارت، تنها اسارتی که شیرین و لذت­بخش است اسارت عشق می ­باشد؛ اسارتی که انسان را از همه چیز آزاد می­ کند. به بیان ساده، اسارت زندگی انسان را فرا گرفته است؛ گاه فکر انسان اسیر است و گاه جسم او و گاهی هم، دلش. در اسارت­ های دیگر انسان برای آزادی تلاش می­ کند اما هرگز دوست ندارد که از اسارت دل جدا بشود. اسارت دل در طول تاریخ بشریت وجود داشته، دارد و خواهد داشت. افسانه ­هایی توسط شاعران و راویان ساخته شده است که نشان­ دهنده این زیبایی­هاست.

فاش می‌گویم و از گفته خود دل­شادم           بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

حافظ

من از آن روز که در بند توأم آزادم             پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

سعدی

 

 


 

شب جدایی، شب هجران:

کو پیک صبح تا گله‌های شب فراق                           با آن خجسته طالع فرخنده پی کنم

حافظ

به روز وصل چو برقم شب فراق چو ابر               از این دو حال مشوش بگو کدام برید

مولوی

چه ستم کو نکشید از شب دیجور فراق                تا بدین روز که شب­ های قمر باز آمد

سعدی

گاه در مسیر عشق، فراق هم به سراغ عاشق می‌آید تا آن را نیز تجربه کند. فراق به یک معنا همان «قبض» است در مقابل «بسط» که وصال می ­باشد. به همان اندازه که «وصال» آرامش‌بخش و زیباست، «فراق» هم سخت و جانفرسا می­ باشد؛ عشق ترکیبی از همین نوسان بین «وصال» و «فراق» است.