سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشتهای پراکنده

در قرآن کریم بیش از سی مورد از استقامت صحبت شده است ؛ در برخی از آن ها پیامبر اکرم (ص) و مؤمنین به استقامت فرا خوانده شده اند از جمله آیه : « فاستقم کما أمرت و من تاب معک و لا تطغوا إنه بما تعملون بصیر؛ پایدار باش چنان که فرمان یافته اى و هر که با تو سوى خدا آمده نیز، و سرکشى نکنید که او به اعمال شما بینا است. » (هود؛ آیه112) همچنین در آیه : « فأقم وجهک للدین حنیفا؛ پس روى دل متوجه دین حنیف کن. » (روم،آیه30) چون منظور از اقامه وجه اقامه نفس و واداشتن آن است بگونه اى که باید و شاید مواجه عمل شود، و اقامه کردن نفس در هر امرى به معناى استقامت آن در آن امر است، یعنى خواستن از نفس است به اینکه آن امر را اقامه کند.
        در آیه دیگری نیز حضرت رسول(ص) به تنهایی، امر به استقامت شده اند: « فلذلک فادع و استقم کما أمرت و لا تتبع أهواءهم و قل آمنت بما أنزل الله من کتاب و أمرت لأعدل بینکم الله ربنا و ربکم لنا أعمالنا و لکم أعمالکم لا حجة بیننا و بینکم الله یجمع بیننا و إلیه المصیر؛ پس به همین خاطر تو نیز آنان را به سوى این آیین واحد الهى دعوت کن و آن چنان که مأمور شده اى استقامت نما، و از هوى و هوس هاى آنان پیروى مکن، و بگو: به هر کتابى که خدا نازل کرده ایمان آورده ام و مأمورم در میان شما عدالت کنم خداوند پروردگار ما و شماست نتیجه اعمال ما از آن ما است و نتیجه اعمال شما از آن شما، خصومت شخصى در میان ما نیست و خداوند ما و شما را در یک جا جمع مى کند، و بازگشت (همه) به سوى اوست!» (الشورى، آیه15). 
در برخی آیات هم ، استقامت را از صفات پسندیده  مؤمنین راستین بیان کرده و آن را می ستاید، از جمله : « إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة ألا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنة التی کنتم توعدون نحن أولیاؤکم فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة و لکم فیها ما تشتهی أنفسکم و لکم فیها ما تدعون؛ به یقین کسانى که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است! : سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل مى شوند که : نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است! ما یاران و مددکاران شما در زندگى دنیا و آخرت هستیم و براى شما هر چه دلتان بخواهد در بهشت فراهم است، و هر چه طلب کنید به شما داده مى شود.( فصلت، آیات30و 31) 


 

حدیث ثقلین، حدیثی است که پیامبر اکرم(ص) در آن، قرآن و اهل بیت خود را به عنوان دو امانت بزرگ به مسلمانان سپرده است. این حدیث ـ با دو نقل متفاوت ـ از نظر شیعه و سنی حدیثی صحیح است و نزد علمای همه مذاهب اسلامی مشهور و معتبر است. به روایت شیعه، پیامبر اعظم(ص) در واپسین روزهای عمر(حجه الوداع) به عنوان وصیت فرمودند: «ِإِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونِّی فِیهِمَا الا هذا عَذْبٌ فُراتٌ فَاشْرَبُوا وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ فَاجْتَنِبُوا؛ همانا من در میان شما دو چیز سنگین و گران می­ گذارم، که اگر بدانها چنگ زنید هرگز پس از من گمراه نشوید: کتاب خدا و عترت من أهل بیتم، و این دو از یک دیگر جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر بر من درآیند، پس بنگرید چگونه پس از من در باره آن دو رفتار کنید، آگاه باشید که این (یعنى تمسک به عترت) آب خوشگوار و شیرین است پس بیاشامید، و آن دیگر (یعنى روى برتافتن از ایشان) آب شور و تلخ است و از آن بپرهیزید.»(الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج1، ص233)

در برخی از منابع اهل سنت به جای عبارت «‌عترتی‌» کلمه «‌سنّتی‌» آمده است.(ر.ک: کنز العمال، ج1، ص187) گفتنی است چنین نقل‌ها بسیار نادر است و در منابع معتبر اولیه وجود ندارد.

البته روایت موجود در کتب صحاح سته(شش کتاب معتبر اهل سنت) شبیه روایت شیعه می­ باشد؛ جابر بن عبدالله می­ گوید: « رسول خدا(ص) را هنگام حج، روز عرفه دیدم که بر شتر مخصوص خود سوار بود و خطبه می‎ خواند. شنیدم که می‎ فرمود: «یا ایها الناس! انی قد ترکت فیکم ما ان اخذتم به لن تضلوا؛ کتاب الله و عترتی، اهل بیتی؛ ای مردم! من در میان شما دو چیز گذاردم که اگر آن‎ها را بگیرید هرگز گمراه نخواهید شد؛ کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم.»(صحیح ترمذی، حدیث 3786؛ صحیح مسلم، ج 4، حدیث 2408؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 432)

در اینجا بخشی از مقدمه وصیت نامه حضرت امام خمینی(ره) در خصوص ثقلین را نقل می­ کنیم: «اینجانب مناسب می­ دانم که شمه ­ای کوتاه و قاصر در باب ثقلین تذکر دهم؛ نه از حیث مقامات غیبی و معنوی و عرفانی، که قلم مثل منی عاجز است از جسارت در مرتبه­ ای که عرفان آن بر تمام دایره وجود، از ملک تا ملکوت اعلی و از آنجا تا لاهوت و آنچه در فهم من و تو ناید، سنگین و تحمل آن فوق طاقت، اگر نگویم ممتنع است؛ و نه از آنچه بر بشریت گذشته است، از مهجور بودن از حقایق مقام والای ثقل اکبر و ثقل کبیر که از هر چیز اکبر است جز ثقل اکبر که اکبر مطلق است؛ و نه از آنچه گذشته است بر این دو ثقل از دشمنان خدا و طاغوتیان بازیگر که شمارش آن برای مثل منی میسر نیست با قصور اطلاع و وقت محدود؛ بلکه مناسب دیدم اشاره ­ای گذرا و بسیار کوتاه از آنچه بر این دو ثقل گذشته است بنمایم .

شاید جمله لن یفترقا حتی یردا علی الحوض اشاره باشد بر اینکه بعد از وجود مقدس رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هرچه بر یکی از این دو گذشته است بر دیگری گذشته است و مهجوریت هر یک مهجوریت دیگری است، تا آنگاه که این دو مهجور بر رسول خدا در حوض وارد شوند. و آیا این حوض مقام اتصال کثرت به وحدت است و اضمحلال قطرات در دریا است، یا چیز دیگر که به عقل و عرفان بشر راهی ندارد. و باید گفت آن ستمی که از طاغوتیان بر این دو ودیعه رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ گذشته بر امت مسلمان بلکه بر بشریت گذشته است که قلم از آن عاجز است.

و ذکر این نکته لازم است که حدیث ثقلین متواتر بین جمیع مسلمین است و در کتب اهل سنت از صحاح ششگانه تا کتب دیگر آنان، با الفاظ مختلفه و موارد مکرره از پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به طور متواتر نقل شده است. و این حدیث شریف حجت قاطع است بر جمیع بشر به ویژه مسلمانان مذاهب مختلف؛ و باید همه مسلمانان که حجت بر آنان تمام است جوابگوی آن باشند؛ و اگر عذری برای جاهلان بی­ خبر باشد برای علمای مذاهب نیست.

اکنون ببینیم چه گذشته است بر کتاب خدا، این ودیع? الهى و ماترک پیامبر اسلام ـ صلى‏ اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ مسائل أسف‏ انگیزى که باید براى آن خون گریه کرد، پس از شهادت حضرت على(ع) شروع شد. خودخواهان و طاغوتیان، قرآن کریم را وسیله ‏اى کردند براى حکومت­ هاى ضد قرآنى؛ و مفسران حقیقى قرآن و آشنایان به حقایق را که سراسر قرآن را از پیامبر اکرم ـ صلى ‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ دریافت کرده بودند و نداى اِنّى تارکٌ فیکُمُ الثقلان در گوششان بود با بهانه‏ هاى مختلف و توطئه ‏هاى از پیش تهیه شده، آنان را عقب زده و با قرآن، در حقیقت قرآن را ـ که براى بشریت تا ورود به حوض بزرگترین دستور زندگانى مادى و معنوى بود و است ـ از صحنه خارج کردند؛ و بر حکومت عدل الهى ـ که یکى از آرمان­ هاى این کتاب مقدس بوده و هست ـ خط بطلان کشیدند و انحراف از دین خدا و کتاب و سنت الهى را پایه‏ گذارى کردند، تا کار به جایى رسید که قلم از شرح آن شرمسار است...»(صحیفه امام خمینی، ج 21، ص393)

 

 


 

در اغلب در اشیایی که تحرک و جابجایی نداشته باشند زنگ‌زدگی به عنوان یک آفت و ایراد مطرح است. برای اینکه تحرک و جابجایی، در بسیاری از موارد مانع بروز آفات می‌شود. با این حال، بسیار دیده شده است دل‌ها که پرکارترین عضو بدن هستند و هیچ توقفی ندارند زنگ می‌زنند.

وقتی چیزی زنگ می ­زند علاوه بر پوسیدگی و پوکی از داخل، جلای آن نیز از بین می رود و کدر می ­شود. دل به عنوان مرکز تفهیم و تفهّم باید مانند آینه­ حقایق را درک و به دیگران منتقل کند. بدیهی است دل زنگ زده در معرض فهمیدن هم قرار بگیرد نه می‌تواند آن حقایق را بفهمد و نه می    ­تواند به دیگران بفهماند.

رسول گرامی اسلام(ص) فرمودند: «اِنَّ هَذِهِ القُلُوب تَصدأ کما یصدَأ ُالحَدید اِذا أصابَهُ المَاءِ قیلَ: وَ ما جَلاؤُها؟ قالَ: کثرَه ذِکرَ المَوتِ وَ تِلاوَةَ القُرآنِ؛ دل­ها مانند آهن هنگام رسیدن آب به آن زنگ می­ زند، گفتند: صیقل آن چیست؟ آن حضرت(ص) فرمودند: زیادی یاد مرگ و خواندن قرآن.»(کنز العمال، ج 15، ص549) و همچنین فرمودند: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ صَدَأٌ کَصَدَإِ النُّحَاسِ فَاجْلُوهَا بِالاسْتِغْفَارِ وَ تِلاوَه الْقُرْآن؛ همانا دل­ها زنگ می­ زند، مانند مسی که دچار زنگ زدگی شده است، بنابراین دل­هاى خود را با استغفار و تلاوت قرآن جلا دهید.»(بحار الأنوار، ج‏74، ص174)

بنابر این، وقتی قرآن مجید به عنوان ثقل اکبر از ثقلین می ­تواند دل زنگ زده را جلا بدهد یاد اهل بیت(ع) هم می ­تواند به عنوان ثقل اصغر همان کار را انجام دهد. آن حضرت(ص) فرمودند: «إنِّی‌ تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ: کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی‌ أهْلَ بَیْتِی‌ مَا إنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی‌ أبَداً، فَإنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی‌ یَرِدَا عَلیَّ الْحَوْضَ؛ من‌ حقّاً درمیان‌ شما دو چیز نفیس‌ و ذی قیمت‌ باقی‌ می­ گذارم‌: کتاب‌ خدا و عترت‌ من‌ که‌ اهل‌ بیت‌ من هستند. پس‌ از من‌ مادامی‌ که‌ شما به‌ آن‌ دو چیز تمسّک‌ جوئید هیچ‌ گاه‌ گمراه‌ نمی گردید، پس آن‌ دو چیز از هم‌ جدا نمی شوند تا با همدیگر بر حوض‌ کوثر بر من‌ وارد شوند.»(اعیان الشیعه، ج 1، ص370)

 

 


کلمه قلب به معنای نیرویی است که آدمی به وسیله آن تعقل می‌کند و حق را از باطل و مضر را از مفید و خیر را از شر تشخیص می‌دهد. قلب را به دلیل دگرگونی و تغییری که با اندیشه­ ها در آن به وجود می­ آید، قلب نامیده ­اند. گاهی در بین لغویان از قلب به عقل تعبیر شده است(لسان العرب، ج1، ص687) مانند قلب در آیه: «إنَّ فی ذلک لذکری لمَن کانَ لهُ قلبٌ أَو أَلقی السَّمع و هو شهیدٌ؛ به‌درستی که در این معنا تذکری است برای هر کس که فهم داشته باشد و گوش فرا دهد و حاضر باشد.»(ق، آیه 37) که در این آیه به معنای عقل گرفته شده است.

علامه طباطبایی می­ نویسند: «قلب چیزی است که انسان به وسیله آن تعقل می­ کند و در نتیجه حق و باطل و خیر و شر را از یکدیگر تمییز می دهد»(تفسیر المیزان، ج 18، ص356)

قرآن کریم سه مقوله ادراکات، عواطف و اعمال را به قلب نسبت داده است. این سه مقوله از نظر ایجاد، مترتب بر یکدیگرند؛ به نحوی که معرفت و ادراک باعث ایجاد مقولات عاطفی مثل خوف، رجاء و حبّ است و مقولات عاطفی یاد شده موجب ایجاد مقولات عملی همچون فرار از گناه و استغفار می­گردد.

واژه سلیم از سلم و سلامت به معناى دور بودن از آفات ظاهرى و باطنى است.(مفردات الفاظ قرآن کریم، ماده سلم) امام صادق(ع) فرمودند: «الْقَلْبُ السَّلِیمُ الَّذِی یلْقَى رَبَّهُ وَ لَیسَ فِیهِ أَحَدٌ سِوَاهُ؛ قلب سلیم، قلبى است که خدا را ملاقات می­ کند در حالى که هیچ کس جز او در آن نباشد»(اصول کافی، ج 2، ص16)

یکی از صفات اثباتی قلب در قرآن کریم، سلیم بودن است. قلبی پاک و بی آلایش که در قیامت ضامن سعادت و نیک­ روزی فرد خواهد بود. قلب پیامبران الهی چنین است: «و إِنَّ مِن شیعتهِ لإِبراهیم اِذ جاءَ ربَّهُ بقلبٍ سلیمٍ اِذ قالَ لأَبیهِ و قومهِ مَاذا تعبدونَ؛ و او از پیروان ابراهیم بود[به خاطر بیاور] هنگامى را که با قلب سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد هنگامى که به پدر و قومش گفت: اینها چیست که مى ‏پرستید؟! »(صافات، آیات 85 ـ83)

براى اینکه قلب سلیم باشد، باید مورد مراقبت قرار گیرد و صادرات و واردات آن کنترل شود. یعنى همان طور که براى آب صافى مى‏ گذارند، تا آشغال وارد نشود، باید چشم و گوش به عنوان دو در ورودی قلب نگهبانی شود تا هر چیزی نتواند وارد قلب شود. اگر چشم، عبرت، پاکى و آیات را به قلب منتقل کند، قلب به سلامت مى ‏رسد و اگر شهوات و امور حرام را تحویل دهد قلب بیمار مى‏ شود.

آن چنان که از قرآن مجید استنباط می شود در روز قیامت تنها قلب سلیم به درد انسان می خورد: «یَومٌ لایَنفَعُ مالٌ وَ لابَنُون اِلا مَن اَتیَ الله بقَلبٍ سلیم؛ روزی که هیچ مال و فرزندی سود ندهد مگر کسی که دلی پاک به سوی خدا آورد.»(شعراء، آیات 89 ـ88)

 

 


مولای متقیان علی (ع) در بخشی از خطبه 222 در وصف اهل ذکر می فرمایند:«...إِنَّ لِلذِّکرِ لَأَهْلًا أَخَذُوهُ مِنَ الدُّنْیَا بَدَلًا فَلَمْ تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْهُ یَقْطَعُونَ بِهِ أَیَّامَ الْحَیَاةِ وَ یَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ فِی أَسْمَاعِ الْغَافِلِینَ وَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَ یَأْتَمِرُونَ بِهِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَ یَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ فَکأَنَّمَا قَطَعُوا الدُّنْیَا إِلَى الْآخِرَةِ وَ هُمْ فِیهَا فَشَاهَدُوا مَا وَرَاءَ ذَلِک فَکأَنَّمَا اطَّلَعُوا غُیُوبَ أَهْلِ الْبَرْزَخِ فِی طُولِ الْإِقَامَةِ فِیهِ وَ حَقَّقَتِ الْقِیَامَةُ عَلَیْهِمْ عِدَاتِهَا فَکشَفُوا غِطَاءَ ذَلِک لِأَهْلِ الدُّنْیَا حَتَّى کأَنَّهُمْ یَرَوْنَ مَا لَا یَرَى النَّاسُ وَ یَسْمَعُونَ مَا لَا یَسْمَعُونَ فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ لِعَقْلِک فِی مَقَاوِمِهِمُ الْمَحْمُودَةِ وَ مَجَالِسِهِمُ الْمَشْهُودَةِ وَ قَدْ نَشَرُوا دَوَاوِینَ أَعْمَالِهِمْ وَ فَرَغُوا لِمُحَاسَبَةِ أَنْفُسِهِمْ عَلَى کلِّ صَغِیرَةٍ وَ کبِیرَةٍ أُمِرُوا بِهَا فَقَصَّرُوا عَنْهَا أَوْ نُهُوا عَنْهَا فَفَرَّطُوا فیهَا وَ حَمَّلُوا ثِقَلَ أَوْزَاِرِهمْ ظُهُورَهُمْ فَضَعُفُوا عَنِ الِاسْتِقْلَالِ بِهَا فَنَشَجُوا نَشِیجاً وَ تَجَاوَبُوا نَحِیباً یَعِجُّونَ إِلَى رَبِّهِمْ مِنْ مَقَامِ نَدَمٍ وَ اعْتِرَافٍ...؛ همانا برای ذکر مردمانى وجود دارد که یاد خدا را به جاى دنیا برگزیده اند و تجارت و خرید و فروخت، آنان را از آن مانع نشود. سراسر عمر را با یاد خدا گذرانند و نهى و منع خداوند را در آنچه حرام کرده به گوش غافلان مى خوانند. مردم را به عدالت فرمان مى دهند و خود به عدالت کار مى کنند. مردم را از کارهاى زشت بازمى دارند و خود مرتکب آن نمى شوند. گویى دنیا را طى کرده اند و به آخرت رسیده اند و اکنون در جهان آخرت اند و آنچه را که آن سوى دنیاست به عیان دیده اند. گویى به حالات پوشیده اهل برزخ با وجود طولانى بودن اقامتشان در آنجا آگاه اند و مى دانند که چه مدت است که در آن عالم به سر مى برند. قیامت وعده هایش را برایشان تحقق بخشیده و زنگ تردید از دلشان زدوده است. و اکنون براى مردم دنیا پرده از آن بر مى گیرند، چنانکه گویى آنچه مردم نمى بینند، آنان مى بینند و آنچه نمى شنوند، مى شنوند. اگر آنان را در عقل خود تصور کنى بینى که در آن جایگاه پسندیده و مجلس شایسته دفترهاى اعمال خود را گشوده اند و براى محاسبه نفس خود از هر کار دست کشیده اند، هر خرد و بزرگ را که به آن مأمور شده اند، ولى در انجامش قصور ورزیده اند، یا از آن نهى شده اند و مرتکب آن شده اند، مى نگرند. در حالى که، بار گناهان بر پشتشان سنگینى مى کند و از تحمل آن ناتوان شده اند، گریه گلویشان را مى فشارد و با مویه و ناله پاسخ یکدیگر را مى دهند. به درگاه پروردگار خود پشیمان و معترف به زارى آواز بر مى دارند...».