سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشتهای پراکنده

درعشق­ های مجازی، درد و لذت، غم فراق و شادی وصال، توأم است. ولی در عشق حقیقی هر دو لذت بخش می ­باشد. البته لذتی که در فراق است در وصال نیست. در فراق، عاشق هجران معشوق را درک می ­کند ولی آن را ابدی نمی­ داند و انتظار پایان فراق را می­ کشد که این انتظار شیرینی خاص خود را دارد و  در بازار سوداگری بهترین معامله است.

شاد باش ای عشق خوش سودای ما     ای طبیب جمله علت­ های ما

ای دوای نخوت و ناموس ما        ای تو افلاطون و جالینوس ما...

مولوی

همچنان که در عالم طبیعت، ساقه بعضی از گلها خار دارد، در عالم عاشقی هم بعضی از عشق­ ها دوره فراق دارد. همان طوری که برای چیدن گل باید رنج خار را به جان خرید، باید برای رسیدن به معشوق حزن و اندوه را تحمل کرد. چون بعد از تحمل غم فراق دوره شیرین وصال خواهد رسید. تحمل این غم شیرین است. بنابر این، غم دلدار با دیگر غم ­ها تفاوت ماهوی دارد

 

 


 

شب جدایی، شب هجران:

کو پیک صبح تا گله‌های شب فراق                           با آن خجسته طالع فرخنده پی کنم

حافظ

به روز وصل چو برقم شب فراق چو ابر               از این دو حال مشوش بگو کدام برید

مولوی

چه ستم کو نکشید از شب دیجور فراق                تا بدین روز که شب­ های قمر باز آمد

سعدی

گاه در مسیر عشق، فراق هم به سراغ عاشق می‌آید تا آن را نیز تجربه کند. فراق به یک معنا همان «قبض» است در مقابل «بسط» که وصال می ­باشد. به همان اندازه که «وصال» آرامش‌بخش و زیباست، «فراق» هم سخت و جانفرسا می­ باشد؛ عشق ترکیبی از همین نوسان بین «وصال» و «فراق» است.

 

 


 

شنیده­ ام سخنی خوش که پیرکنعان گفت              فراق یار نه آن می­ کند که بتوان گفت

حافظ

در اصطلاح عرفان و تصوف، مقام غیبت را که عاشق از وحدت با معشوق، محجوب باشد فراق گویند.(فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص620) فراق ریشه قرانی دارد: «فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ؛ پس وقتى آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم پیش او به سجده درافتید.»(حجر، آیه29) روح انسان صادره و جدا شده از روح الهی است که با توجه به آیه: «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً* فَادْخُلِی فِی عِبَادِی* وَ ادْخُلِی جَنَّتِی؛ اى نفس مطمئن، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد و در میان بندگان من درآى و در بهشت من داخل شو.»(فجر، آیات30ـ27) که آیه اول نشان از فراق دارد و آیه دوم اشاره به وصال؛ هدف از سیر و سلوک، بازگشت نفس ناطقه در مقام اطمینان، به پروردگاراست. این دو آیه بیان دیگری است از آیه: «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ؛ کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مى‏گویند: ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏گردیم.»(بقره، آیه156) مولوی آن را به زیبایی بیان کرده است:

کز نیستان تا مرا ببریده ­اند             از نفیرم مرد و زن نالیده­ اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق             تا بگویم شرح درد اشتیاق

هرکسی کاو دور ماند از اصل خویش              باز جوید روزگار وصل خویش

مولوی

دوری از محبوب و محجوب بودن از او سخت‌ترین عذاب و تلخ‌ترین مصیبت برای محبّ است. مصیبتی که مولای متقیان علی(ع) آن را از عذاب الهی و آتش جهنم سخت­ تر می­ داند: «...فَلَئِنْ صَیَّرْتَنِی لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِکَ وَ جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلاَئِکَ وَ فَرَّقْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیَائِکَ فَهَبْنِی یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ وَهَبْنِی؛ صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى کَرَامَتِکَ...؛ پس اگر مرا در عقوبت و مجازات با دشمنانت قرار دهى و بین من و اهل عذابت جمع کنى و میان من و عاشقان و دوستانت جدایى اندازى، اى خدا و آقا و مولا و پروردگارم، بر فرض که بر عذابت شکیبائى ورزم، ولى بر فراقت چگونه صبر کنم و گیرم اى خداى من بر سوزندگى آتشت صبر کنم، اما چگونه چشم پوشى از کرمت را تاب آورم ... »(دعای کمیل)

خواجه عبدالله انصاری نیز با الهام از کلام حضرت علی(ع) می‌گوید: «خدایا چون آتش فراق داشتی با آتش عذاب چه کار داشتی؟!» البته آتش عذاب هم از دوری اوست و دوری از او هم عین عذاب: «کَلا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ* ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُو الْجَحِیمِ* ثُمَّ یُقَالُ هَذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ؛ زهى پندار که آنان در آن روز از پروردگارشان سخت محجوبند، آنگاه به یقین آنان به جهنم درآیند، پس [به ایشان] گفته خواهد شد این همان است که آن را دروغ مى ­دانستید.»(مطففین، آیه15)

درد فراق را فقط محبان می‌فهمند؛ تنها چیزی که در این عالم می‌تواند رنج و اندوه بی‌پایان برای عاشقان حق به وجود آورد، تصور فراق و محروم شدن از تماشای آن جمال جمیل است. هرچه محبت به چیزی بیشتر باشد، فراق از آن تلخ‌تر و دشوارتر است. درد فراق البته برای اهل معرفت است. هرچه معرفت بیشتر، اندوه فراق سنگین‌تر.