سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشتهای پراکنده

 

ساقی بیار باده که ایام بس خوش است            امروز روز باده و خرگاه و آتش است

مولوی

ساقی در اصطلاح اهل تصوف عبارت است از فیض­ رساننده، ترغیب­ کننده که به کشف رموز و بیان حقایق، دل­های عارفان را آباد می­ کند. مصادیق ساقی عبارتند از:

ـ پیر و مرشد کامل

ـ چشم و گوش آدمی که اکثر اسباب مستی از این دو راه به او می‌رسد.

ـ صورت­ های زیبا که سالک از دیدن آنها خمار و مست می ­شود.

ـ خداوند فیاض مطلق که شراب عشق و محبت به عاشقان خود می­ دهد ایشان را محو و فانی می­ گرداند:

شرابی جو ز جام وجه باقی             سقاهم ربهم او راست ساقی

محمود شبستری

«عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا؛ [بهشتیان را] جامه ‏هاى ابریشمى سبز و دیباى ستبر در بر است و پیرایه آنان دستبندهاى سیمین است و پروردگارشان باده‏ اى پاک به آنان مى ‏نوشاند.»(دهر، آیه21)

 

 


 

زیبا روی سیمین تن کنایه از زیبایی محض و متعادل خداست؛ رنگ نقره ­ای معشوق، تداعی کننده جهان نورانی و سفید عرفانی و نورانیت خداوند می ­باشد. نوری که آسمان ­ها و زمین را منور کرده ­است؛ مانند نور چراغی که در چراغدان است: «أللَّهُ نُورُ السَّمَوَاتِ وَ الأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِى زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّىٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُّبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لاشَرْقِیَّهٍ وَ لاغَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِىءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى‏ نُورٍ یَهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَآءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَىْ‏ءٍ عَلِیمٌ؛ خداوند، نور آسمان‏ ها و زمین است. مَثَل نور او همچون چراغدانى است که در آن چراغى باشد. آن چراغ در میان حبابى شیشه ‏اى، آن شیشه همچون ستاره‏ اى تابان و درخشان، چراغ از روغن درخت پر برکت زیتونى بر افروخته شده که نه شرقى است و نه غربى. [روغنش به قدرى صاف و شفّاف است] که بدون تماس آتش نزدیک است[شعله ‏ور شود و] روشنى دهد. نورى است بر فراز نور دیگر. هر کس را خداوند بخواهد به نور خویش هدایت می کند و خداوند براى مردم مَثَل‏ ها مى زند و به هر چیزى آگاه است.» (نور، آیه35)

« واژه نور برای هر چیزی که روشن و روشن کننده باشد وضع شده است. یعنی پیدا و پیدا کننده؛ نور حسی را از آن جهت نور می­ نامند که هم پیداست و هم پیدا کننده. هم خودش روشن است و هم اشیاء دیگر را روشن می کند. به علم هم نور گفته شده است؛ چون علم در ذات خودش روشنایی است و جهان را برای انسان روشن می ­کند. ولی مسلم است که نور علم از نوع نور برق و خورشید نیست. به عقل نیز نور گفته می شود . قرآن کریم به ایمان، نور اطلاق کرده است. مراد از نور ایمان، روشنایی قلب است. بدیهی است که نور ایمان از قبیل نور چراغ و خورشید و مانند آن نیست. ایمان یک حقیقت غیرجسمانی است که خاصیتش روشن­ کردن است. به انسان نوعی آگاهی می دهد.

وقتی نور را به این معنا گرفتیم یعنی حقیقت روشن و روشن کننده، به این معنا درست است که خداوند متعال را نور بدانیم. کلمه نور در دعاها و روایات از اسماء الهی ذکر شده است. در دعای کمیل آمده است «یانور یا قدوس» و در جمله دیگر از این دعا آمده است «و بنور وجهک الذی اضاءله کل شیء؛ تو را سوگند به نور چهره­ ات که همه چیز به آن روشن است.» اگر نور چهره تو و نور ذات تو نباشد همه چیز تاریک است. همه چیز در تاریکی عدم است. اگر نور ذات تو نباشد همه اشیاء در تاریکی ـ نیستی ـ هستند.»(مجموعه آثار شهید مطهری، ج26، ص461، نقل به مضمون)