سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشتهای پراکنده

آن چنان که از آیات ابتدایی سوره طه استفاده می ­شود طه از نام­ های رسول اکرم(ص) می ­باشد: « طه* مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى؛ طه ما قرآن را بر تو نازل نکردیم تا خود را به زحمت بیفکنی»(طه، آیات2ـ1) از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمودند: « طه، از اسامى پیامبر است و معناى آن یا طالب الحقّ، الهادى الیه؛ اى کسى که طالب حق و هدایت کننده به سوى آن هستى، می ­باشد.»(معانی الاخبار، ص22؛ بحار الأنوار، ج ‏16، ص 86)

علامه طباطبایى در این مورد می ­نویسند: « شکى نیست که طه‌، از نام‌هاى آسمانى پیامبر(ص) است‌، که مردم قبل از نزول قرآن‌، نه بدان آگاهى داشتند و نه پیامبر را با آن اسم مى‌خواندند. این کلمه از یک سو، در لغت معناى وصفى ندارد؛ یعنى، مانند محمد و احمد نیست که بر معنایى وصفى دلالت کند و ازسوى دیگر، بعید است که نامى بى معنا براى آن حضرت بگذارند که جز ذات‌، معناى دیگرى در برنداشته باشد؛ نتیجه این که‌، ناگزیر باید گفت‌: معناى موجود در طه‌ مربوط به آن جناب بوده و با وجود ایشان‌، تحقق‌پذیر است‌؛ پس این کلمه‌، صفتى از شخصیت باطنى آن جناب بوده که مختص به خود اوست‌ و فرد دیگرى، آن صفت را ندارد؛ از این رو، مى‌توان گفت‌: طه‌ نامى از نام‌هاى مخصوص آن جناب است که به معناى«اى کسى که به طه خطاب شدى» مى‌باشد؛ آن‌گاه به تدریج و بر اثر زیادى استعمال‌، اسم خاص براى پیامبر اسلام‌(ص) گردید.»(ر.ک‌: تفسیرالمیزان‌، ج 14، ص126)

 

 


نام یکی از دو اسب پیامبر اکرم(ص) در شب معراج:

ز رفرف بر رف طوبی علم زد            وز آنجا بر سر سدره قدم زد

نظامی

بنا بر روایات، پنجمین وسیله ­ای که رسول اکرم(ص) در شب معراج از آن استفاده نمودند رفرف بود. آلوسى، در کتاب تفسیرش به نقل از علائی می ­نویسد: «أنه کان للنبی علیه الصلاة و السلام لیلة الإسراء خمسة مراکب، الأول البراق إلى بیت المقدس، الثانی المعراج منه إلى السماء الدنیا، الثالث أجنحة الملائکة منها إلى السماء السابعة، الرابع جناح جبریل علیه السلام منها إلى سدرة المنتهى، الخامس الرفرف منها إلى قاب قوسین و لعل الحکمة فی الرکوب إظهار الکرامة؛ همانا در شب معراج، پیامبر(ص) پنج مَرکب داشته ­اند: اول بُراق، تا بیت المقدس، دوم معراج، از بیت المقدس تا آسمان دنیا، سوم بال‌های ملائک، از آسمان دنیا تا آسمان هفتم، چهارم بال جبرئیل، از آسمان هفتم تا سدرة المنتهی، پنجم رفرف، از سدرة المنتهی تا قاب قوسین و چه بسا حکمت در سوار شدن پیامبر بر اینها به‌خاطر کرامت و عظمت اوست.»(ر.ک: روح المعانى فى تفسیر القرآن­ العظیم، ج8، ص11)

در روایتی از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل شده است که فرمودند: «سپس مرا تا زیر عرش بالا بردند و سپس رفرف سبز رنگ به من نزدیک شد و رفرف به اذن خدا مرا به سوی پروردگارم بالا برد تا این‌که نزدیک خدا شدم»(بحارالأنوار، ج‏36، ص162)

البته در برخی روایات از دو مرکب صحبت شده است: براق و رفرف؛ براق پیامبر اعظم(ص) را از مکه به بیت المقدس برد و رَفْرَف، آن حضرت(ص) را تا سدرة المنتهی رساند. رَفرف از براق لطیف‌تر و سریع‌تر و بسیط‌تر بود.(ر.ک: معراج محمد(ص)، ص79)

 

 


معراج وسیله عروج به مقام قرب الهى است. با توجه به اینکه نماز باعث تعالی روح و عامل رسیدن به درجات بالای معنوی است، آن را یکی از معارج دانسته ­اند. در روایتی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمودند: «الصلاة مِعراج المؤمِن؛ نماز وسیله عروج مومن است.»(‌تفسیرالرازی، ج‌1، ص226) بی­ شک هر نمازی ـ به نسبت کیفیتش ـ تا اندازه? خاصی عروج دارد.

علاوه بر نماز، روزه و حج و جهاد و... هم اگر مخلصانه و صادقانه باشد، می ­تواند وسیله ­ای برای تقرب و عروج باشد؛ به بیان بهتر همه اینها ـ با اندک تفاوتی ـ معراج مؤمن هستند. قرآن مجید به صراحت اعلام کرده ­است سخنان پاک و اعمال صالح به سوی خدا صعود می­ کنند: «مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ مَکْرُ أُولَئِکَ هُوَ یَبُورُ؛ هر کس عزت مى‏ خواهد عزت از آن خداست‏ سخنان پاکیزه به سوى او بالا مى‏ رود و کار شایسته به آن رفعت مى ‏بخشد و کسانى که با حیله و مکر کارهاى بد مى­ کنند عذابى سخت‏ خواهند داشت و نیرنگشان خود تباه مى‏ گردد.»(فاطر، آیه10) بنابر این هر عمل عبادی که «قربةٌ إِلی الله» انجام گیرد، معراج مؤمن است.

در کنار معارج عام که همه مومنان می ­توانند از آنها برای عروج استفاده کنند، معراج­ های خاصی هم وجود دارد که از بین آنها عروج حضرت عیسی(ع) و معراج پیامبر اکرم(ص) معروف شده است.

قرآن مجید در مورد عروج حضرت عیسی(ع) ضمن تکذیب شایعه دروغین کشتن و به صلیب کشیدن آن حضرت(ع) یادآوری می ­کند: «وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ مَاقَتَلُوهُ وَ مَاصَلَبُوهُ وَ لَکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَ مَاقَتَلُوهُ یَقِینًا* بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ کَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا؛ و هم از این رو که گفتند: ما مسیح عیسی بن مریم رسول خدا را کشتیم، در صورتی که او را نه کشتند و نه به دار کشیدند، بلکه امر بر آنها مشتبه شد و همانا آنان که درباره او عقاید مختلف اظهار داشتند بدون علم و از روی شک و تردید سخن گفتند، جز آنکه از پی گمان خود می‌رفتند؛ و به یقین مسیح را نکشتند؛ بلکه خدا او را به سوی خود بالا برد و پیوسته خدا مقتدر و کارش از روی حکمت است.»(نساء، آیات 158ـ157)

کلیات معراج پیامبر اکرم(ص) در سوره اسراء و جزئیات آن در سوره نجم بیان شده است: «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ؛ پاک و منزه است خدایی که در شبی بنده خود را از مسجد حرام به مسجد اقصایی که پیرامونش را مبارک و پر نعمت ساختیم، سیر داد تا آیات و اسرار غیب خود را به او بنماییم که او به حقیقت شنوا و بیناست.»(اسراء، آیه1) و همچنین: «... وَ هُوَ بِالأُفُقِ الأَعْلَى* ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى* فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى ... و آن رسول در افق اعلا بود. آن گاه نزدیک آمد و بر او (به وحی حق) نازل گردید. با او به قدر دو کمان یا نزدیکتر از آن شد.»(نجم، آیات9 ـ7)

 

 


نمکینی، زیبایی و دلربا بودن:

نگار من همه حسن و ملاحت است و جمال        همه ملاحت و حسن و جمال او به کمال

سوزنی

حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت           آری به اتفاق، جهان می ­توان گرفت

حافظ

«ملاحت، نوعی از لون آدمی است که مایل به سیاهی باشد چون در این قسم رنگ یک گونه تابشی و لمعان می­ باشد که طبیعت ادراک خوبی و کیفیت آن را مطبوع و مرغوب می ­دانند لهذا به لحاظ مرغوبیت آن را به نمکینی صفت کردند.(غیاث اللغات، ج2،ص413)

به حسن خُلق و وفا کس به یار ما نرسد       تو را در این سخن انکار کار ما نرسد

اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده‌اند        کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد

حافظ

‌            ملاحت را نمی ­شود توصیف کرد؛ ملاحت غیر از زیبایی است. زیبایی موزون بودن اعضاست، اما ملاحت چیزی بیش‌تر از موزون بودن است! ممکن است همه چیز موزون باشد، اما ملیح (نمکین) نباشد. ملاحت،‌ آن‌ زیبایی عمقی و باطنی انسان‌ است‌ و لیکن‌ جمال،‌ مربوط‌ به‌ زیبایی ظاهر است.

از حضرت‌ رسول‌ اکرم(ص)‌ سوال کردند: شما زیباتر هستید یا حضرت‌ یوسف‌؟‌ ایشان‌(ص) فرمودند: «اخی‌ یوسف‌ اجمل‌ منی و انا املح‌ منه؛ برادرم‌ یوسف‌ از من‌ زیباتر بوده‌ و لکن‌ من‌ از او بانمک­ترم‌.»(سفینه ­البحار، ج2،ص546؛  مناقب آل ابی  طالب،ج1،ص218)

یوسف به بندگیت کمر بسته بر میان       بودش یقین که ملک ملاحت از آن توست

سعدی

 

 


 

با توجه به وجود خار در بعضی از گلها این ذهنیت در انسان­ ها به وجود آمده است که همه گلها خار دارند؛ به طوری که این باور به یک ضرب المثل تبدیل شده است، در حالی که «گل بی‌خار» در غیر معنای اصلی به کار رفته است و بیشتر به عنوان کنایه و استعاره از آن استفاده شده است. چون هر بهاری، خزانی دارد و هر شادی، غمی؛ چنین تصور شده ­است که در آفرینش گل بی­ خار وجود ندارد. از این ضرب المثل برای بیان این حقیقت استفاده می­ شود که «آسایش بی‌رنج»، «بهار بی‌خزان» و «نوش بی‌نیش» در این جهان وجود ندارد.

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج                 فکر معقول بفرما، گل بی­ خار کجاست

حافظ

این حقیقت در بیان نورانی قرآن هم وجود دارد به بیان قرآن مجید، غیر از خداوند که خیر محض است تمام مخلوقات شرّی در وجود خود دارند: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ* مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ...؛ بگو پناه مى ­برم به پروردگار سپیده ­دم، از شر آنچه آفریده...» (فلق، آیات2ـ1)

البته منظور، وجود شر در ذات آفرینش الهى نیست، بلکه منظور وجود زمینه شرّ است؛ به این معنا که اگر مخلوقات الهی از قوانین آفرینش منحرف شوند و از مسیر تعیین شده خارج گردند، ایجاد شرّ می­ کنند. به بیان دیگر، اگر در مسیر تعیین شده الهی قرار گیرند شرّی نخواهند داشت و گل بی خار خواهند بود.

گل بی خار میسر نشود در بستان              گل بی­ خار جهان، مردم نیکو سیرند

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز           مرده آن است که نامش به نکویی نبرند

سعدی

البته در کنار وجود سراسر رحمت رسول گرامی اسلام(ص) که گل بی­ خار آفرینش هستند، گلهای خارداری مانند ابولهب هم وجود دارد.

در این چمن گل بی خار کس نچید آری                 چراغ مصطفوی با شرار بولهبی است

حافظ

آسایش بی‌رنج، لطف بی ­منت، نوش بی‌نیش و انسان بی­ آزار می­ توانند مصادیق گل بی‌خار باشند.