سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشتهای پراکنده

تاریکی و ظلمت حالتی است که در صورت نبود نور به وجود می‌آید. قرآن مجید برای بیان شدت و کثرت تاریکی ـ به طوری که شخص، راهی برای رسیدن به روشنایی پیدا نکند ـ از واژه ظلمت استفاده کرده و شکم ماهی را در داستان حضرت یونس به عنوان نمونه مطرح نموده است: « وَ ذَاالنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ؛[به یاد آور] ذوالنون (حضرت یونس) را هنگامی که خشمگین از میان قوم خویش بیرون رفت و چنین می‌پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت [اما موقعی که در شکم ماهی فرو رفت] در آن تاریکی‌ها صدا زد: خداوندا جز تو معبودی نیست، منزهی تو و من از ستم­کاران بوده‌ام. ما دعای او را به اجابت رساندیم و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم، همین ­گونه انسان‌های مؤمن را از ظلمات و گرفتاری‌ها نجات می‌دهیم.»(انبیاء، آیات88 ـ87)

همین تعبیر درباره رحم مادران ـ که جایگاه تاریکی است ـ بکار‌ گرفته شده است: « خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ خَلْقًا مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُمَاتٍ ثَلاثٍ ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ؛ [او] شما را از یک تن (حضرت آدم) آفرید پس، از آن جفت او (حضرت حوّا) را قرار داد و برای استفاده شما هشت قسم از چهارپایان ایجاد کرد و شما را در باطن رحم مادران در سه تاریکی (مشیمه و رحم و بطن) با تحولات گوناگون [بدین خلقت زیبا] می‌آفریند، این خداست پروردگار شما که سلطان ملک وجود اوست، هیچ خدایی جز او نیست، پس [ای مشرکان] به کجا ‌برده می ­شوید؟»(زمر، آیه6)

پس در اصطلاح قرآن، تاریکی جایی است که وقتی انسان در آن وادی قدم می­ گذارد همه راه‌های نجات بر او بسته می‌شود و قادر به یافتن راه خود نمی­ باشد.

از لحاظ حیات معنوی، جهل و نادانی نیز ظلمت و تاریکی است برخلاف علم که نور است و انسان در پرتو آن، همه جا را دیده و راه را از چاه تشخیص می ­دهد، در تاریکی همه چیز از نظر پنهان می ­شود و تمییز راه از چاه ـ اگر محال نباشد ـ خیلی سخت می ­شود. قرآن کریم می ­فرماید: « أَوَمَنْ کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ؛ آیا کسى که مرده[دل] بود و زنده‏ اش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود چون کسى است که گویى گرفتار در تاریکی ­هاست و از آن بیرون‏ آمدنى نیست این گونه براى کافران آنچه انجام مى‏ دادند زینت داده شده است.»(انعام، آیه122)

یکی از مصادیق نور، انبیا و امامان و هادیان جامعه هستند همانگونه که تاریکى مادی فقط با نور از بین مى رود، تاریکى  هاى معنوى از قبیل جهل، غفلت، گناه و امثال آن نیز با نور هدایت و امامت برطرف مى ­شود. وقتی انسان در وادی تاریکی­ ها گرفتار شد، نمی تواند چیزی را ببیند مگر اینکه خداوند نوری در مسیر او قرار دهد:  « أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ؛ یا [اعمالشان] مانند تاریکی­ هایی است در دریایی بسیار عمیق که همواره موجی آن را می پوشاند و بالای آن موجی دیگر است و بر فراز آن ابری است، تاریکی­ هایی است برخی بالای برخی دیگر؛ [مبتلای این امواج و تاریکی­ ها] هرگاه دستش را بیرون آورد، ممکن نیست آن را ببیند و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده است، برای او هیچ نوری نیست.»(نور، آیه40)

در احادیث منقول از ائمه معصوم(ع) امامت به عنوان نوری تعبیر شده است که در قلوب مؤمنان می­ تابد. ثقه الاسلام کلینی به نقل از ابی خالد کابلی روایت کرده است که گفت: « سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اَلنُّورِ اَلَّذِی أَنْزَلْنا فَقَالَ: یَا أَبَا خَالِدٍ، اَلنُّورُ وَ اَللَّهِ اَلأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(ص) إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ وَ هُمْ وَ اَللَّهِ نُورُ اَللَّهِ اَلَّذِی أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اَللَّهِ نُورُ اَللَّهِ فِی اَلسَّمَاوَاتِ وَ فِی اَلأَرْضِ وَ اَللَّهِ یَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ اَلإِمَامِ فِی قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ اَلشَّمْسِ اَلْمُضِیئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اَللَّهِ یُنَوِّرُونَ قُلُوبَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ یَحْجُبُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ یَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ وَ اَللَّهِ یَا أَبَا خَالِدٍ لاَیُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ یَتَوَلاَّنَا حَتَّى یُطَهِّرَ اَللَّهُ قَلْبَهُ وَ لاَیُطَهِّرُ اَللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى یُسَلِّمَ لَنَا وَ یَکُونَ سِلْماً لَنَا فَإِذَا کَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اَللَّهُ مِنْ شَدِیدِ اَلْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ اَلْأَکْبَرِ؛ ابوخالد کابلی گوید: از امام باقر(ع) پرسیدم تفسیر قول خدای عز و جل را در مورد آیه « به خدا و رسولش و نوری که فرستاده ­ایم ایمان آورید...» فرمود: ای اباخالد به خدا سوگند که مقصود از نور، ائمه از آل محمد(ص) می ­باشند تا روز قیامت، به خدا که ایشانند همان نور خدا که فرو فرستاده، به خدا که ایشانند نور خدا در آسمان­ها و زمین، به خدا ای اباخالد، نور امام در دل مومنین از نور خورشید تابان در روز، روشن­تر است، به خدا که ائمه دل­های مومنین را منور سازند و خدا از هر کس خواهد نور ایشان را پنهان دارد، پس دل آنها تاریک گردد، به خدا ای اباخالد بنده ­ای ما را دوست ندارد و از ما پیروی نکند تا اینکه خدا قلبش را پاکیزه کرده باشد و خدا قلب بنده­ ای را پاکیزه نکند تا اینکه با ما خالص شده باشد و آشتی کرده باشد و چون با ما سازش کرد خدا از حساب سخت نگاهش دارد و از هراس بزرگ روز قیامت ایمنش سازد.» اصول کافی، ج 1، ص150)

بنابر این در جهان تاریک و ظلمانی که خوب و بد از هم تمییز داده نمی ­شود به یقین انسان به تنهائی نمی‌تواند راه را از چاه تشخیص داده و به مسیر حقیقت راه یابد. او برای رسیدن به سعادت به راهنمائی نیاز دارد که مصون از هر گونه خطا و اشتباهی باشد تا با راهنمایی او راه حق را پیدا نماید؛ در غیر این صورت، ادامه حیات انسان به مثابه راه رفتن در تاریکی می‌باشد که بی­ شک تیشه ­هایی (اشتباهاتی) را که ریشه انسان­ها (انسانیت) را می­ کند نخواهد دید.

 

 


پیامبر گرامی اسلام(ص) در حدیثی فرمودند: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیة؛ هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است.»(الاقبال بالاعمال الحسنه، ج2، ص252 و کمال الدین، ج2، ص410) این حدیث با الفاظ مختلف در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده است. شیعیان این حدیث را درباره امامت ‌دانسته و لزوم شناخت و اطاعت از امام را از آن استنباط می‌کنند. اهل سنت هم این روایت را در مورد حاکم اسلامی و لزوم بیعت با او دانسته‌اند.

در مورد استنباط شیعیان، ابن ابی یعفور نقل می‌کند: از امام صادق(ع) درباره گفتار پیامبر اکرم(ص): «مَنْ مَاتَ وَ لَیسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِیتَتُهُ مِیتَةٌ جَاهِلِیةٌ؛ هر فردی که بمیرد در حالی که امامی نداشته باشد، مرگش، مرگ جاهلی است» پرسیدم که آیا مقصود مردن در حالت کفر است؟ امام صادق(ع) فرمودند: مردن در حالت گمراهی است. عرض کردم: هر که در این زمان هم بمیرد و او را پیشوایی نباشد، مرگش، مرگ جاهلیت است؟ فرمودند: آری.»(اصول کافی، ج1، ص376) بنا بر اعتقادات شیعه، مراد از امام در این روایات، امامان معصوم(ع) است.

این حدیث با مختصر تفاوتی، در منابع اهل سنت نیز نقل شده است؛ از جمله : « مَنْ مَاتَ بِغَیرِ إِمَامٍ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً؛ کسی که بدون امام بمیرد؛ به مرگ جاهلی مرده است»(مسند احمد، ج28، ص88 و مسند ابوداوود، ج3، ص425 و مسند الشامیین، ج2، ص437) و حدیث: «مَنْ خَلَعَ یدًا مِنْ طَاعَةٍ، لَقِی اللهَ یوْمَ الْقِیامَةِ لاحُجَّةَ لَهُ وَ مَنْ مَاتَ وَ لَیسَ فِی عُنُقِهِ بَیعَةٌ، مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً؛ کسی که دست خود را از طاعت شخصی خارج کند، در مواجهه با خداوند در روز قیامت دلیلی بر عملش نخواهد داشت و همچنین کسی که بمیرد و بیعتی بر گردن خود نداشته باشد، به مرگ جاهلی مرده است.»(صحیح مسلم، ج3، ص1478) اهل سنت مقصود از «امام» را حاکم جامعه اسلامی می‌دانند که برای حفظ جماعت باید از او تبعیت کرد و در بیعت او باقی ماند. این لزوم تبعیت از حاکم اسلامی، شامل تمام حاکمان مسلمان می‌شود و ظالم بودن، گناه کار بودن و... خللی در لزوم تبعیت ایجاد نمی‌کند.

ابن تیمیه در تفسیر حدیث فوق، لزوم تبعیت و بیعت صحابه پیامبر و تابعان را با یزید بن معاویه استنباط کرده است: «پس از واقعه حره، عبدالله بن مطیع که از سردمداران مخالف یزید در مدینه بود، به مکه فرار کرد. عبدالله بن عمر به ملاقات او رفت. ابن مطیع گفت: برای ابن عمر متکائی بگذارید تا بنشیند. ابن عمر گفت: برای نشستن به پیش تو نیامدم؛ آمده­ ام تا حدیثی از پیامبر برای تو بخوانم. پیامبر(ص) فرمودند: کسی که دست خود را از طاعت شخصی خارج کند(بیعت خود را بشکند) در مواجهه با خداوند در روز قیامت، دلیلی بر عملش نخواهد داشت و همچنین کسی که بمیرد و بیعتی بر گردن خود نداشته باشد، به مرگ جاهلی مرده است.» این حدیث را عبدالله بن عمر برای عبدالله بن مطیع، زمانی که از اطاعت امیر زمان خودش، یزید، سر باز زده بود، خواند. در حالی که یزید ظلم کرده بود و در واقعه حره امور ناشایستی را انجام داد. در نتیجه از این حدیث به دست می‌آوریم که بر علیه حاکمان مسلمان نباید با شمشیر قیام کرد و اگر شخصی در غیر اطاعت از این حاکمان بمیرد، به مرگ جاهلی مرده است.»(مختصر منهاج السنه، ج1، ص49)

بی­ شک منظور از امام در این روایات کسی است که در گفتار، کردار و رفتار شرایط امامت قرآنی را داشته باشد که مهمترین شرط ظالم نبودن است: «وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لایَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ؛ و چون[حضرت] ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود و وى آن همه را به انجام رسانید[خدا به او] فرمود: من تو را پیشواى مردم قرار دادم [حضرت ابراهیم(ع)] پرسید: از دودمانم؟ فرمود: پیمان من به بیدادگران نمى­ رسد.»(بقره، آیه124)

 

 


 

امروزه، امام زمان(عج) حجّت خداوند در روی زمین می ­باشند. گرچه آن­ حضرت(عج) در غیبت به سر می‌برند و دست انسان‌ها از دامن فیض ایشان کوتاه است امّا خداوند به برکت وجود ایشان رشته فیوضاتش را از انسان‌ها قطع نمی‌کند چرا که طول غیبت مانع فیض فیاض نمی‌شود. در پرتو وجود مقدّس آن امام همام(ع) جهان هستی به بقای خود ادامه می‌دهد و زمین ساکنانش را در کام خود فرو نمی‌برد. امام سجاد(ع) در بیان گهرباری به بخشی از برکات وجود ائمه اشاره فرموده ­اند: «نَحْنُ ائمهُ المسلمین و حُجَجُ الله علی العالمین و ساده المؤمنین و قادَهُ الْغُرِّ اَلْمُحَّجلینَ وَ مَوالیِ المؤمنینَ وَ نَحْنُ اَمانُ لاَهْلِ الارضِ کَما اَنَّ النُّجُومَ امانٌ لاَهل السَّماءِ وَ نَحْنُ الذّین بِنَا یُمْسِکُ الله السّماءِ اَنْ تَقَعَ علی الارض اِلا باذنه و بنا یُمْسِکُ الارضَ اَنْ­تَمیدَ باهلها وَ بِنَا یُنَزِّلُ الغیثَ وَ تُنْشِرُ الرْحَمَه وَ تُخْرِجُ برکات الارضِ و لولا ما فی الارضِ منّا لساخت باهلها... و لم­تَخْلِ الارضُ مُنْذُ خَلَقَ الله ادم من حجه الله فیها ظاهرٌ مشهورٌ او غائبٌ مستورٌ وَ‌ لاتَخْلو الی اَنْ تَقُومَ الساعَهُ من حجه الله فیها و لولا ذلک لم یَعْبُدِ اللهَ؛ ما پیشوایان مسلمانان و حجّت‌های خدا بر جهانیان و سرور مومنین و رهبر سفیدرویان و مولای مؤمنین هستیم. ما برای اهل زمین اَمان هستیم، همان‌طوری که ستارگان برای اهل آسمان اَمان هستند. خداوند به برکت ما آسمان را برافراشت و از سقوط آن جلوگیری کرد و به برکت ما زمین را نگه داشت تا بر سر اهلش نریزد. به برکت ما باران را فرستاد و رحمتش را منتشر ساخته و برکات را از زمین بیرون می‌آورد. اگر از ما کسی در زمین نباشد زمین اهل خود را فرو خواهد برد.... از وقتی که خدا زمین را خلق کرد، هرگز زمین از حجّت خدا ـ آشکار یا پنهان ـ خالی نبوده وهم‌چنان تا قیامت هم خالی نخواهد بود و اگر چنین نباشد خداوند عبادت نمی‌شود.»(کمال الدین، ج1،‌ ص207)

همچنین از امیرالمؤمنین علی(ع) روایت شده است که فرمودند: «و لو قدقام قائمنا لانزلت السماء قطرها و لاخرجت الارض نباتها و لذهبت الشحناء من قلوب العباد و اصطلحت السباع و البهائم حتی تمشی المرأة بین العراق الی الشام، لاتضع قدمیها الا علی النبات و علی رأسها زبیلها لایهیجها سبع و لاتخافه؛ اگر قائم ما انقلاب نموده بود، آسمان بارانش را فرو می­ ریخت و زمین گیاهان خود می رویانید و کینه ­ورزی از دل مردم رخت بر می     ­  بست و میان حیوانات وحشی و چهار پایان صلح می ­افتاد، آن چنان که بانویی سبد بر سر، از عراق به سوی شام می رفت و هر جایی که قدم بر سبزه می­ گذاشت هیچ درنده ­ای او را نمی ­ترساند و به فرار وا نمی ­داشت.»(بحارالانوار، ج 52، ص316)

 

 


قصیده از قالب­ های شعر کلاسیک فارسی است. در این قالب شعری، بیت اول با مصراع‌های زوج هم‌قافیه است و با غزل در تعداد ابیات و موضوع شعر فرق دارد. تعداد ابیات قصیده از پانزده بیت بیشتر است و موضوع آن، اغلب مدح، رثا، وصف، پند و اندرز، شکوه و... است.

قصیده از شش بخش: مطلع، تغزّل (یا تشبیب و نسیب) تخلص، بخش اصلی، شریطه ( یا دعا) و مقطع تشکیل می­ شود. شاعر ابتدا برای آماده نمودن ذهن مخاطب و جهت درک بهتر مقصود وی، ابیاتی را در ذکر سجایای محبوب یا تعریف و توصیف مناظر طبیعی مانند بهار، پائیز، غروب، دشت و دمن می‌آورد که در واقع به منزله مقدمه و پیش درآمد قصیده است که اصطلاحاً به آن تشبیب یا نسیب هم می‌گویند و چون در غزل نیز این گونه است به این مقدمه تغزّل هم گفته می‌شود. پس از تشبیب، شاعر با بیانی لطیف و تخیلی قوی به اصل مقصود خود می‌پردازد این بیت ـ که در آن گریز به مقصود اصلی صورت می‌گیرد ـ تخلص ‌نامیده می شود. بعد از بیان مقصود اصلی، در انتهای قصیده ـ تحت شرایطی ـ دعایی به درگاه الهی عرضه می‌شود.

بهاریه شعری است که شاعران در استقبال از فصل بهار و فروردین می­ سرایند. ادبیات فارسی، سرشار از بهاریه ­هاست؛ بهاریه‌هایی از شاعران بزرگ از قبیل منوچهری، عطار، خاقانی، مولوی، حافظ، سعدی، ملک‌الشعرای بهار و... مضمون بهاریه ­ها در ابتدا ساده بود و به وصف گل و بوستان خلاصه می­ شد.

در شعر کهن، بهار اغلب به خاطر طراوت و خرمی ستوده می‌شود ولی در شعر معاصر علاوه بر آن، بار نمادین معنایی پیدا کرده است. در بهاریه­ های پس از مشروطه، مفاهیم سیاسی و اجتماعی نیز مطرح شده است که زمینه برای نمادپردازی‌های امروزی هموار گردیده ‌است. البته شاعران نیز با توجه به شرایط اجتماعی عصر خود مضمامین جدیدی را به آنها افزوده ­اند. در هر حال، یادی از قیامت طبیعت و اشاره به قدرت الهی در این رستاخیز عالم، از مضمامین ثابت اغلب بهاریه‌هاست.

آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب               با صد هزار زینت و آرایش عجیب

رودکی

آمد بهار خرم و آورد خرمى           وز فر نوبهار شد آراسته زمى

منوچهری

بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد                           نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد

مولوی

رسید موکب نوروز و چشم فتنه غنود               درود باد بر این موکب خجسته، درود

سعدی

بهار آمد گل و نسرین نیاورد               نسیمی بوی فروردین نیاورد

ابتهاج

باد نوروز وزیده است به کوه و صحرا       جامه عید بپوشند، چه شاه و چه گدا

امام خمینی(ره)

اگر چه پس از انقلاب اسلامی از تعداد بهاریه‌ها کاسته شد، اما مضامین جدیدی ـ مانند مهدویت ـ به آن وارد گردید. یکی از معروف‌ترین بهاریه‌های دوران انقلاب اسلامی را امام خمینی(ره) سروده ­اند. قصیده بهاریه انتظار، که در آغاز جوانی امام سروده شده است چهل و شش بیت دارد و در سبک خراسانی می ­باشد. امام خمینی(ره) این قصیده را در فاصله سال‌های 1309 تا 1324 هجری شمسی در عصر رهبری حضرت آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی سروده ­اند. این قصیده هم تشبیب و تغزل دارد و هم حسن مطلع و حسن تخلص دارد. شریطه و دعا سیاسی هم در پایان قصیده بیانگر نگرش سیاسی ـ اجتماعی معظم له از دوران جوانی است. موضوع اصلی قصیده، مدح حضرت ولی‌عصر(عج) می­ باشد.

چند بیت آغازین قصیده

آمد بهار و بوستان شد رشک فردوس برین           گل­ها شکفته در چمن، چون روى یار نازنین

گسترده، باد جانفزا، فرش زمرد بى شمر           افشانده، ابر پرعطا بیرون ز حد، در ثمین

از ارغوان و یاسمن، طرف چمن شد پرنیان           وز اقحوان و نسترن، سطح دمن دیباى چین

از لادن و میمون رسد، هر لحظه بوى جانفزا           وز سورى و نعمان وزد، هر دم شمیم عنبرین

از سنبل و نرگس، جهان باشد به مانند جنان           وز سوسن و نسرین، زمین چون روضه خلد برین

از فرط لاله، بوستان گشته به از باغ ارم           وز فیض ژاله، گلستان رشک نگارستان چین

از قمرى و کبک و هزار، آید نواى ارغنون           وز سیره و کوکو و سار، آواز چنگ راستین...

 

 


   به استناد آیات 224 تا 227 سور? شعراء، شعر دینی، شعر ایمان، عمل، صداقت، ذکر و ستم ­ستیزی است و در برابر آن شعر فریب قرار دارد که مشخصه­ هایش عبارتند از: به دنبال کشیدن ره گم­ کردگان، سرکشیدن به هر سو و سرایی، پرگویی و عدم التزام به عمل: «وَالشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الغاوُون اَلَم تَرَ اَنَّهُم فی کُلِّ وادٍ یَهیموُنَ وَ اَنَّهُم یَقوُلوُنَ ما لا یَفعَلوُنَ اِلاَّ الَّذینَ آمَنوُا وَ عَمِلوُا الصّالِحاتِ وَ ذَکَروُا اللّهَ کَثیراً وَانتَصَروُا مِن بَعدِ ما ظَلَموُا وَسَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموُا اَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبوُن؛ و شاعران را گمراهان پیروى مى کنند. آیا ندیده‏ اى که آنان در هر وادیى سرگردانند و آنانند که چیزهایى مى‏ گویند که انجام نمى‏ دهند. مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده و خدا را بسیار به یاد آورده و پس از آنکه مورد ستم قرار گرفته‏ اند یارى خواسته‏ اند و کسانى که ستم کرده‏ اند به زودى خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت.»

       شعر صداقت، ریشه در ایمان و تکیه بر عمل دارد. در این شعر، ذکر و عرفان توأم با حماسه است که این از ویژگی ­های تشیّع می ­باشد. اگر بخواهیم برجسته ­ترین مشخص? شعر شیعی را در یک عبارت بیان کنیم باید بگوییم: « شعر شیعی ، شعری است که در آن ، حماسه و عرفان ، دست در دست یکدیگر دارند».

       حضرت امام خمینی(ره) که درخشانترین چهر? تشیع در زمان ماست، باید این مشخصه در شعرش برجسته ­تر از شعر دیگران باشد. شخصیت باطنی و حقیقی امام آن نیست که ما از آن اطلاع داریم . امام بیش از آنکه یک فقیه یا یک فیلسوف باشد، یک عارف است. امام با عرفان انقلاب کرد چرا که حماس? امام هم جلوه­ ای از عرفان اوست. قیامی که امام با یک کلام کوتاه در سراسر گیتی پدید آورد و انسان ها را به حرکت درآورد، به یمن وجود ملکوتی و انفاس عرشی و شخصیت ماورایی آن حضرت بود، آن حضرت دلها را به سرانگشت عرفان و شهود و معنویت تکان داد و جهت بخشید و با ایجاد مقاومت از این طریق دشمن را به هراس انداخت.

      شعر امام (س) یکی از روشن­ ترین و مطمئن ­ترین مآخذ شناخت جهان­ بینی و جامعه ­نگری ایشان است. امام، از شعر به عنوان یک دریچ? صریح برای بیان حرف­ های دل خویش استفاده کرده­ اند. اکثر سروده­ های حضرت امام به ویژه غزل­ ها ضمن برخورداری از بُعد هنری قوی، از جنبه غنای علمی و مباحث عرفانی دارای ارزش و اعتبار فوق ‏العاده‏ ای است. بدیهی است که آن بزرگوار شاعر نبوده­ اند،  بلکه از شعر به عنوان وسیله برای اظهار و ابراز جلوه ‏های روح بلند و متعالی استفاده می­ کردند. شاید بتوان گفت که در شعر حضرت امام کفه مضمون بر بعد هنری می ‏چربد برخلاف شعرای عارف مسلک که جنبه هنری شعرشان، بعد عرفانی و مضمون آن را تحت ‏الشعاع قرار داده است.

        اگر از امام به شاعر تعبیر کنیم، نوعی تنزل رتبه ست‏ برای آن بزرگ. او مقصدش شعر و شاعری نبود بلکه شعر نیز جلوه ‏ای از جلوه‏ های روح بلند و متعالی او بود، شعر او به مثابه " ارحنا یا بلال" است.

     شعر امام نجوای عاشقانه روح هیجان زده و بی تابی است که در خلوت تنهایی با بکارگیری کلمات، راز دل دردمند را با محبوب باز گفته و با معبود به راز و نیاز پرداخته است. او قافیه ‏اندیش نبوده و به گفته مولانا هرگاه خون در درونش جوشش کرده از شعر بدان رنگی داده است. امام (رض) در باب شعرگویی خویش فرموده است: « باید بحق بگویم که نه در جوانی، که فصل شعر و شعور است و اکنون سپری شده و نه در فصل پیری، که آن را هم پشت ‏سر گذاشته ‏ام، و نه در حال ارذل‏ العمر، که اکنون با آن دست‏ به گریبانم، قدرت شعرگویی نداشتم."

     امام خمینی بر خلاف شاعران سنتی سرا ، بی ‏قافیه ‏اندیش، بدون تعمد و تکلف بوده و با سادگی خاص، هر آنچه را که از دل برخاسته بر زبان آورده و بر نوک خامه رانده و به روی کاغذ آورده است. لذا غزل های دیوان امام از این سادگی، حلاوت گرفته است. البته ناگفته نماند که صنایع گوناگونی که لازمه شعر است در دیوان حضرت امام بطور طبیعی و خالی از حالت تصنع بکار گرفته شده است.  

      بدور از هرگونه تعصب و جانبداری وقتی سیمای ملکوتی و عرفانی و ذو ابعاد امام خمینی (ره) را مورد مداقه قرار می‏ دهیم عرفان امام را بالاتر از عرفان شاعرانی چون حافظ  و مولوی و ... می‏ بینیم. مثلا باید به این نکته اشاره شود که اگرچه حافظ شجاعت های خاصی در موارد مختلف از خود نشان داده و مکتب عرفان را حال و هوای دیگری بخشیده است. ولی وجود امام (ره) مشحون از خصائص انسان به کمال رسیده است لیکن امام عملا با عرفانش همچون پیامبر (ص) امتی را آگاه و بیدار نمود، به آنها بینش داد، به قیام واداشت، انقلاب عظیم را شخصا رهبری کرد...

نمونه ای از شعر امام(ره):

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم              چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم

فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم                 همچو منصور خریدار سر دار شدم

غم دلدار فکنده است به جانم، شررى                که به جان آمدم و شهره بازار شدم

درِ میخانه گشایید به‌رویم، شب و روز                  که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم

جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم                     خرقه پیر خراباتى و هشیار شدم

واعظ شهر که از پند خود آزارم داد                      از دم رند مى‌آلوده مددکار شدم

بگذارید که از بتکده یادى بکنم                      من که با دست بت میکده بیدار شدم»