سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشتهای پراکنده

 

پس بدان این اصل را ای اصل جو                   هر که را درد است او برده است بو

مولوی

در مورد وجود درد در انسانها بحثی نیست و هر کس به نسبت موقعیتش درد و غمی دارد. آنچه که در مورد درد، بیشتر بحث شده است تحمل بی ­سر و صدای آن می باشد. در قرآن مجید به صراحت اعلام شده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ؛ که ما انسان را در رنج آفریدیم.»(بلد، آیه4) طبرسی در تفسیر این آیه می­ نویسند: «یعنى در تعب و سختى و رنج؛ مصیبت‌هاى دنیا و سختی‌هاى آخرت را متحمّل می‌شود و فرزند آدم همواره متحمّل سختى و ناراحتى می‌شود تا از دنیا بیرون رود.»(مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏10، ص747)

با توجه به این آیه، انسان در همه ادوار زندگى خود با انواع ناگواری­ ها و دردها رو به رو خواهد شد؛ به طوری که لذتى بدون درد و رنج نخواهد بود. نگاهى به زندگى انبیا و اولیاء الله نشان مى­ دهد که زندگى این گل­هاى سرسبد آفرینش با انواع درد و رنج قرین بوده است. هنگامى که دنیا براى آنها چنین باشد، وضع دیگران مشخص است.

در عالم بی‌وفا کسی خرم نیست       شادی و نشاط در بنی‌آدم نیست

آن کس که در این زمانه او را غم نیست      یا آدم نیست، یا از این عالم نیست

هلالی  جغتایی

اگر کسی با لب خندان مشاهده شود، دلیل بر نبود مشکل در زندگیش نیست؛ بلکه به خاطر نحوه برخورد صحیح و نگرش مثبت به زندگی است که توانسته است با تحمل بی­ سر و صدای مشکل، زندگی شاد و آرامی داشته باشد. از این جهت کسی که رنج خود را پنهان کرده و بدون داد و فریاد آن را تحمل می‌کند از احترام بیشتری برخوردار است نسبت به کسی که درد خود را به دیگران اعلام می­ کند.

ناگفته نماند که انسان در طول عمر چند ساله ­اش با انواع درد مواجه می­ شود که یکی از آنها، درد عشق است؛ تحمل این درد نه تنها سخت نیست بلکه لذت و شیرینی خاص خود را دارد. از لحاظ معرفت نفس تنها درد حقیقی و واقعی، درد عشق است، بقیه دردها مجازی و دروغین می ­باشند.

در طریق عشقبازی، امن وآسایش بلاست                     ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

حافظ

مرد را دردی اگر باشد خوش است              درد بی دردی علاجش آتش است

مجذوب تبریزی

 

 


درعشق­ های مجازی، درد و لذت، غم فراق و شادی وصال، توأم است. ولی در عشق حقیقی هر دو لذت بخش می ­باشد. البته لذتی که در فراق است در وصال نیست. در فراق، عاشق هجران معشوق را درک می ­کند ولی آن را ابدی نمی­ داند و انتظار پایان فراق را می­ کشد که این انتظار شیرینی خاص خود را دارد و  در بازار سوداگری بهترین معامله است.

شاد باش ای عشق خوش سودای ما     ای طبیب جمله علت­ های ما

ای دوای نخوت و ناموس ما        ای تو افلاطون و جالینوس ما...

مولوی

همچنان که در عالم طبیعت، ساقه بعضی از گلها خار دارد، در عالم عاشقی هم بعضی از عشق­ ها دوره فراق دارد. همان طوری که برای چیدن گل باید رنج خار را به جان خرید، باید برای رسیدن به معشوق حزن و اندوه را تحمل کرد. چون بعد از تحمل غم فراق دوره شیرین وصال خواهد رسید. تحمل این غم شیرین است. بنابر این، غم دلدار با دیگر غم ­ها تفاوت ماهوی دارد

 

 


 

زندگی انسان در این دنیای خاکی مرکب از غم و شادی است. همه مردم در عمر چندین ساله خود با انبوهی از غم ­ها­ و شادی­ ها، زندگی تلخ و شیرینی را تجربه می­ کنند. بعضی از این غم­ ها و شادی­ ها کاذب و موقتی است ولی برخی از آنها واقعی و پایدار؛ انسان وقتی می ­تواند نشاط واقعی داشته باشد که دارای سلامت روان و آرامش روحی باشد و غم واقعی هم زمانی به سراغ انسان می­ آید که سلامت روان و آرامش روحی از دست رفته باشد.

بی ­شک غم و شادی مؤمنان با دیگران فرق دارد. غم و شادی مردم عادی در چهار چوب نیازهای مادی است؛ بنابراین، در تنگناهای زندگی، شادی برایشان معنا ندارد. اما دایره غم و شادی مؤمنین با دید وسیعی که نسبت به جهان و انسان دارند، بسیار وسیع­تر از غم و شادی دنیاطلبان است، برای اینکه شادی آنها، ظاهری و گذراست، اما شادی مؤمنان، عمیق و همیشگی است. شادی مؤمنان به این جهان محدود نمی ­شود بلکه در جهان آخرت نیز در شادی و نشاط به سر می­ برند برخلاف کفار و مشرکین که در عالم پس از مرگ شادی و نشاط نخواهند داشت.

ایمان، باور صحیح، بینش درست، جامعه سالم و خانواده صالح با پیوندهای عاطفی مستحکم از عوامل نشاط واقعی است و عکس آنها نیز از عوامل اندوه پایدار می­ باشند. راز نشاط جاودانه مومنان این است که جهان را مخلوق خداوند حکیم می­ دانند که همه حوادث و اتفاقات دارای حکمتی هستند. بی ­اعتباری دنیا و کوتاهی عمر، اجازه جدال با سرنوشت و زمان را نمی­ دهد. وقتی که به وصال خالق حکیم رسیده ­اند، خوشحالند و وقتی که با وسوسه شیطان از خداوند دور شده ­اند، غمگین هستند.

بیا  تا  به  شادی  دهیم  و خوریم           چو   گاه گذشتن بود بگذریم

چه  بندی  دل  اندر  سرای  سپنج           چه نازی به گنج و چه نالی ز رنج

فردوسی

غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد           ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست

سعدی

 

 


 

غم با تعریف روان‌شناختی، یک درد هیجانی است که با احساس‌هایی مانند فقدان، افسوس و استیصال همراه است. این تعریف علمی روان‌شناختی با یک رویکرد پدیدارشناسانه نمی‌تواند غم ناشی از فقدان یک دارایی مادی را از غم عمیق فلسفی ناشی از چالش‌های بنیادین وجودی متمایز کند؛ تنها می‌تواند غم‌ها را براساس شدت آن‌ها طبقه­ بندی کند.

علمای اخلاق از سه نوع غم، سخن به‌ میان آورده‌اند که از میان آنها تنها یک گونه مذموم می‌باشد که دوستان خداوند نیز از آن به دور هستند.

الف ـ غم طبیعی: نوعی غم و اندوه است که به طور طبیعی ـ در مقابل بلایایی که انسان با آن روبرو می‌شود ـ ظهور پیدا می‌کند، مانند از دست دادن عزیزان و... این نوع غم، برای پیامبر اکرم(ص) نیز رخ داده است، آنگاه که فرزندشان ابراهیم درگذشت، ایشان در سوگ ابراهیم فرمودند: «اِنَّ العَینَ تَدْمَع و القَلب یَحزن و لانقولُ الا ما یرضی ربُّنا و اِنَّا بِفراقِکَ یا ابراهیم لَمَحْزون؛ چشم گریه می‌کند و قلب اندوهگین می‌شود ولی جز آنچه خدا بر آن راضی است چیزی نمی‌گوییم، ما از دوری تو ای ابراهیم غمگین هستیم.»(سنن أبی داود، ج1، ص58) مهم­ترین ویژگی این نوع غم، طبیعی، فطری و موقتی بودن آن است.

ب ـ غم ممدوح: یعنی غم و اندوه به خاطر از دست دادن اموراتی که به آخرت مرتبط هستند، مانند از دست دادن نماز اول وقت، روزه مستحبی و... که به دلایلی از جمله فراموشی، بیماری، مسافرت و... فوت می­ شود. اینگونه غم­ها مایه اعتبار و رشد انسان هستند و مانوس بودن با آنها، باعث می­ شود انسان تلاش بیشتری برای موفقیت در عرصه ­های مختلف داشته باشد.

ج ـ غم مذموم: این غم به خاطر از دست دادن نعمت ­های دنیوی است و به سبب ضعف ایمان و دلبستگی به دنیا ایجاد می‌شود و برعکس غم طبیعی، دوام و استمرار دارد. رابطه دو غم آخر معکوس است به این معنا که هر اندازه بر دنیا غمگین باشیم، به همان اندازه غم آخرت از قلب ما بیرون خواهد رفت و برعکس، هر اندازه که بر آخرت حزن داشته باشیم، غم دنیا به همان اندازه از قلب ما بیرون خواهد رفت.

چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان

سعدی