سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشتهای پراکنده

 

جذبه یعنی کشش قلبی، شدت دلبستگی و علاقه:

رموز سر اناالحق چه داند آن غافل         که منجذب نشد از جذبه‌های سبحانی

حافظ

کمند جذبه معشوق اگر در جان نیاویزد            کسی پروانه را در آتش سوزنده چون آرد

وحشی بافقی

در اصطلاح عرفا و صوفیه به معنای کشیده شدن بنده به سوی خدا با عنایت الهی است که سبب می­ شود انسان بی ­واسطه کوشش و بدون دشواری طی منازل، ناگهان به خداوند نزدیک شود. بعضی فکر می­ کنند عاشق آغازگر عشق است و عشق ابتدا از وجود او برمی‌خیزد در حالی که عشق هدیه‌­ای از طرف معشوق به عاشق است. عشق عاشق، تجلی عشق معشوق و بازتاب محبت اوست.

سهل کاری است گذشتن ز تماشای بهشت                 هر که صبر از رخ خوب تو کند ایوب است

بی کشش، کوشش عاشق به مقامی نرسد                  فارغ از سعی بود سالک اگر مجذوب است

صائب تبریزی

به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه                 کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن

حافظ

برخی در توضیح مفهوم جذب و جذبه، از تمثیل آهن ربا بهره برده و عشق و محبت را منشأ این کشش و طلب دانسته­ اند و از این رو، در بحث از جذبه به آیه: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لایَخَافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ؛ اى کسانى که ایمان آورده ‏اید هر کس از شما از دین خود برگردد به زودى خدا گروهى را مى‏ آورد که آنان را دوست مى­ دارد و آنان[نیز] او را دوست دارند. [اینان] با مؤمنان فروتن [و] بر کافران سرفرازند در راه خدا جهاد مى­ کنند و از سرزنش هیچ ملامتگرى نمى ‏ترسند این فضل خداست آن را به هر که بخواهد مى‏ دهد و خدا گشایشگر داناست.»(مائده، آیه54) استناد کرده ­اند. از نظر آنان، جذبه موقوف به عنایت خاص خداوند است که البته این عنایت غیرمشروط و پیش­ بینی ناپذیر است. این جذبه در گرو استعداد انسان می ­باشد و برای تعداد نادری از آنها رخ می ­دهد.

 

 


 

اگرچه معنا ومفهوم مهر و محبت با عقل قابل درک است اما رسیدن به واقعیت و حقیقت آن فقط با دل امکان پذیر مى­ باشد؛ به بیان دیگر، رسیدن به دریاى مواج عشق و محبت بر خلاف دیگر حقایق علمى است، زیرا حقیقت محبت از حقایق علمى جداست و ریشه در اعماق وجود انسان دارد و بررسى علمى راه به جایی نمی­
برد.

هرچه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل باشم از آن

گرچه تفسیر زبان روشنگر است لیک عشق بی‌زبان روشنتر است

چون قلم اندر نوشتن می‌شتافت چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت

مولوی

عشق را از موهبت‌های بزرگ و ارزشمند الهی به انسان دانسته ­اند که به سبب سیطره شدید تفکر در زیبایی و نیکویی محبوب در نفس و جان آدمی ایجاد و باعث حرکت، آگاهی و رشد او می­ گردد.

حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است‌ کسی این آستان بوسد که سر در آستین دارد

حافظ

در عرف عامه مردم، جایگاه مهر و محبت، دل است؛ به بیان دقیق­تر دل و قلب جایگاه تمامی احساسات است. قرن‌هاست که انسان با قلبش حس می کند و تصمیم می گیرد. درحقیقت دل برای عشق خلق شده است و کاربرد دیگری ندارد.

از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است غرض این است و گرنه دل و جان این همه نیست

حافظ

 

 


 

تعریف­ های گوناگونی از عشق شده است؛ به نظر می­ رسد این تعریف جامع­ترین تعریف­ ها باشد: «عشق، میل مفرط است و اشتیاق عاشق و معشوق، از عشق است و به معنای فرط حبّ و دوستی است. و نیز مشتق از «عَشَقَه» است و آن گیاهی است که به دور درخت می­ پیچد و آب آن را بخورد و رنگ آن را زرد کند و برگ آن بریزد و بعد از مدتی خود درخت نیز خشک شود. چون عشق نیز به کمال خود برسد، قوا را ساقط گرداند و حواس را از کار بیندازد و طبع را از غذا باز دارد و میان محبّ و خلق، ملال افکند و از صحبت غیر دوست، ملول شود یا بیمار گردد و یا دیوانه شود و هلاک گردد. گویند: عشق، آتشی است که در قلب واقع شود و محبوب را بسوزد. عشق، دریای بلاست و جنون الهی و قیام قلب است و معشوق بلا واسطه.»(فرهنگ تعبیرات عرفانی، ص332)

عشق آنچنان آتش در دل عاشق برمی ­افروزد که شب و روز آرام و قرار ندارد. آتش با حرارت خود هم متعلقات دنیوی و گرایش­ های غیر الهی سالک را از بین می­ برد و‏‎‏ هم او را مشتاق­ تر از همیشه به سمت لقای خدا هدایت می­ کند. نور ایجاد شده توسط‏‎ ‎‏آتش نیز راهنمای راه سالک است. گرمی عشق باعث ایجاد سنخیت بین آتش و عاشق شده است از این رو عشق را به آتش تشبیه کرده ­اند.

‏‏عشق آن شعله است کو چون برفروخت‏       ‏هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت‏

‏‏                                                                                     مولوی

‏            آتش عشق چنان با حرارت است که وقتی در دلی می ­افتد هر چه در دل باشد همه را می­ سوزاند.

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت             آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت                   جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

حافظ

البته این عشق مقطعی و لحظه­ ای نیست، بلکه سالهاست که فکر عاشق را به خود جلب کرده است؛ به اصطلاح این آتش دیرینه چندین سال است که به جان عاشق افتاده است.

عشق من بر گل رخسار تو امروزی نیست          دیر سال است که من بلبل این بستانم

سعدی

 

 

 


 

 از نظر عارفان، سالک برای رسیدن به مقصود باید مراحلی را طی کند که این مراحل را به بیابان ­های مخوف و گردنه ­های مهلک تشبیه کرده ­اند. هفت وادی متقدمین از این قراربود: توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، رضا، توکل.

     هفت وادی عطار در منطق الطیر بدین ترتیب می ­باشد: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و فقر و فنا:

گفت ما را هفت وادی در ره است      چون گذشتی هفت وادی، درگه است

هست وادی طلب آغاز کار            وادی عشق است از آن پس، بی­ کنار

پس سیم وادی است آن معرفت        پس چهارم وادی استغنا صفت

هست پنجم وادی توحید پاک           پس ششم وادی حیرت صعبناک

هفتمین، وادی فقر است و فنا           بعد از این روی روش نبود تو را

در کشش افتی، روش گم گرددت      گر بود یک قطره قلزم گرددت

 

 


 

جذبه یعنی کشش قلبی، شدت دلبستگی و علاقه:

رموز سر اناالحق چه داند آن غافل         که منجذب نشد از جذبه‌های سبحانی

                                                                             حافظ

کمند جذبه معشوق اگر در جان نیاویزد            کسی پروانه را در آتش سوزنده چون آرد

                                                                                  وحشی بافقی

       در اصطلاح عرفا و صوفیه به معنای کشیده شدن بنده به سوی خدا با عنایت الهی است که سبب می­ شود انسان بی ­واسطه کوشش و بدون دشواری طی منازل، ناگهان به خداوند نزدیک شود. بعضی فکر می­ کنند عاشق آغازگر عشق است و عشق ابتدا از وجود او برمی‌خیزد در حالی که عشق هدیه‌­ای از طرف معشوق به عاشق است. عشق عاشق، تجلی عشق معشوق و بازتاب محبت اوست.

سهل کاری است گذشتن ز تماشای بهشت                 هر که صبر از رخ خوب تو کند ایوب است

بی کشش، کوشش عاشق به مقامی نرسد                  فارغ از سعی بود سالک اگر مجذوب است

                                                                                       صائب تبریزی

به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه                 کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن

                                                                                                                     حافظ

     برخی در توضیح مفهوم جذب و جذبه، از تمثیل آهن ربا بهره برده و عشق و محبت را منشأ این کشش و طلب دانسته­ اند و از این رو، در بحث از جذبه به آیه: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لایَخَافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ؛ اى کسانى که ایمان آورده ‏اید هر کس از شما از دین خود برگردد به زودى خدا گروهى را مى‏ آورد که آنان را دوست مى­ دارد و آنان[نیز] او را دوست دارند. [اینان] با مؤمنان فروتن [و] بر کافران سرفرازند در راه خدا جهاد مى­ کنند و از سرزنش هیچ ملامتگرى نمى ‏ترسند این فضل خداست آن را به هر که بخواهد مى‏ دهد و خدا گشایشگر داناست.»(مائده، آیه54) استناد کرده ­اند. از نظر آنان، جذبه موقوف به عنایت خاص خداوند است که البته این عنایت غیرمشروط و پیش­ بینی ناپذیر است. این جذبه در گرو استعداد انسان می ­باشد و برای تعداد نادری از آنها رخ می ­دهد.