سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشتهای پراکنده

قائد، پیشوا، رئیس، سالار:

لقبی نظامی در نیروهای مسلح، که به دارندگان درجه نظامی بالاتر از سرهنگ در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که دوره «دانشگاه فرماندهی و ستاد» را گذرانده باشند و همچنین به فرماندهان نیروی انتظامی که از سپاه پاسداران به این نیرو منتقل شده باشند یا پیش از ادغام نیروهای انتظامی، عضو کمیته انقلاب اسلامی بوده باشند، اعطا می‌شود. معادل این لقب در ارتش جمهوری اسلامی ایران، امیر می‌باشد. کلماتی مثل سردار در سپاه یا امیر در ارتش، نوعی پیشوند است نه درجه؛ مانند: سردار سپهبد قاسم سلیمانی.

سردار و امیر در عمل از نظر رتبه و درجه هیچ تفاوتی با همدیگر ندارند. زمانی که یک سرهنگ به درجه ­ای بالاتر نائل می شود، برای آموزش دوره­ های تخصصی فرماندهی و ستادی وارد دانشگاه فرماندهی و ستاد می­ گردد. این فرد بعد از اتمام دوره مذکور، اگر در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به درجه سرتیپ دومی و بالاتر برسد به او سردار گفته می­ شود و اگر عضو ارتش باشد امیر نامیده می­ شود.

 

 


سلام کلمه دعایی است به معنی سلامت و بی ­گزند باشید، تهنیت، تحیّت، درود:

بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را          از آن پیغامبر خوبان پیام آورد مستان را

مولوی

سلام دادن انسان ­های زنده­ به یکدیگر، یک امر طبیعی است؛ اما سلام دادن به شهید، میّت و به ویژه به خاک اموات نیاز به تبیین دارد. عموم مسلمانان ـ به استنثاء وهابیت ـ بر اساس ادله‌ قرآنی: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیمًا؛ خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود مى‏ فرستند اى کسانى که ایمان آورده‏ اید بر او درود فرستید و به فرمانش بخوبى گردن نهید.»(احزاب، آیه56) و آیه: «وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا؛ و درود بر او روزى که زاده شد و روزى که مى‏ میرد و روزى که زنده برانگیخته مى‏ شود.»(مریم، آیه15) و... روایاتی مانند سلام دادن رسول گرامی اسلام(ص) به اموات قبرستان بقیع: «السلام علیکم دار قوم مؤمنین و اتاکم ما توعدون، غدا مؤجّلون و انا ان شاء الله بکم لاحقون اللهم اغفر لاهل بقیع الغرقد؛ درود بر جمعیتی که مومن و معتقد هستند، آنچه را که به شما وعده می‌دادند به سراغ شما آمد، در آینده پیش ما می ­آید، ما نیز به همین زودی به شما می‌پیوندیم‌، خدایا مردم بقیع غرقد را بیامرز»( صحیح مسلم، ج2، ص669) به جواز سلام‌کردن به مردگان، توسل و حاجت‌خواهی از اولیای الهی اعتقاد دارند.

خداوند در قرآن کریم همه‌ مؤمنان را به سلام‌ کردن به پیامبر اکرم(ص) فرمان می‌دهد. بدیهی است که این دستور مختص مسلمانان هم عصر آن حضرت نمی ­باشند، کسانی که بعد از رحلت رسول گرامی اسلام(ص) مسلمان شده ­اند چگونه به این دستور عمل نمایند؟

بی شک سلام دادن به پیامبر اسلام(ص) و بندگان صالح خدا در نماز و سلام کردن به مردگان مسلمان هنگام زیارت اهل قبور، به معنای جواز سلام کردن به مرده است. به اعتقاد ما حیات بشری با مرگ تمام نمی ­شود. مرگ پلی است برای انتقال از حیات دنیوی به حیات اخروی؛ به دنبال هر مرگی، تولدی است در محیطی دیگر با شرایط دیگر:

از جمادی مردم و نامی شدم          وز نما مردم به حیوان سر زدم

مردم از حیوانی و آدم شدم              پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

حمله دیگر بمیرم از بشر                تا بر آرم از ملایک پر و سر

مولوی

جواز سلام کردن به مرده، به معنای شنوا بودن و آگاه بودن او از امور دنیا است؛ موضوعی که روایات هم آن را تأیید می کند. نقل شده است که پیامبر اکرم(ص) بعد از آن که کشته‌های مشرکان را در چاه بدر انداختند، بر بالای چاه آمده و خطاب به آنها گفتند: «هر آینه شما همسایگان بدی برای رسول خدا بودید، او را از منزلش بیرون ساخته و از خود طرد نمودید، سپس بر ضدّ او اجتماع نموده و با او محاربه کردید، من آنچه را که پروردگارم وعده داده بود حقّ یافتم...» شخصی به او عرض کرد:‌ ای رسول خدا! چگونه شما با سر‌هایی که از تن جدا شده است سخن می‌گویید؟ پیامبر اکرم(ص)فرمودند: «به خدا سوگند! تو از آنان شنواتر نیستی.»(صحیح بخاری، ج. 5 ، ص77)

بیهقی از سعید بن مسیّب نقل می‌کند: «ما با علی بن ابی طالب(ع) داخل قبرستان مدینه شدیم. آن حضرت(ع) ندا داد: ‌ای اهل قبرستان! سلام و رحمت خدا بر شما باد، از خبر‌های خود بر ما می‌گویید یا ما شما را خبر دهیم؟ سعید می‌گوید: صدایی شنیدیم که در جواب می‌گوید: و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته یا امیرالمؤمنین، خبر ده ما را از آنچه اتفاق افتاد. حضرت علی(ع) فرمود: اما زنان شما به همسری دیگران در آمدند، اموال شما تقسیم شد و اولاد شما نیز در زمره ایتام در آمدند. ساختمان‌هایی که بنا کردید دشمنانتان در آنها ساکن شدند. این خبر‌هایی است که نزد ماست، خبر‌هایی که نزد شماست چیست؟ سعید می‌گوید: مرده‌ای به صدا در آمد و گفت: هر آینه کفن‌ها پاره شد، مو‌ها ریخت، پوست‌ها از بدن جدا شد، حدقه‌ها بر صورت‌ها ریخت و از بینی‌ها چرک بیرون آمد. آنچه را فرستاده بودیم، یافتیم و آنچه را به جا گذاردیم خسارت دیدیم...» (حقیقة التوسل و الوسیله، ص242)

این موضوع در مراسم تلقین مرده هم مطرح است. در مراسم تلقین، به میت اعلام می­ شود: «اسمع، افهم یا فلان بن فلان، هل انت على العهد الذى فارقتنا علیه من شهادة ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمدا صلى الله علیه و آله عبده و رسوله و سید النبیین و خاتم المرسلین و ان علیا امیر المؤمنین و سید الوصیین و امام افترض الله طاعته على العالمین و... اذا اتاک الملکان المقربان رسولین من عند الله تبارک و تعالى و سالاک عن ربک و عن نبیک و عن دینک و عن کتابک و عن قبلتک و عن ائمتک فلاتخف و لاتحزن و قل فى جوابهما الله ربى و محمد صلى الله علیه و آله نبیى و الاسلام دینى و القرآن کتابى و الکعبة قبلتى و امیر المؤمنین على بن ابى طالب امامى و... افهمت ‏یا فلان؟...؛ بشنو و بفهم ای فلانی پسر فلانی، آیا بر آن پیمانی که با آن از ما جدا شدی هستی؟ [پیمانی که عبارت بود] از گواهی‌دادن بر اینکه معبودی جز خدا نیست، یگانه و بی‌شریک است و اینکه محمّد (ص) بنده و فرستاده اوست و سرور پیامبران و خاتم رسولان است و اینکه علی امیر مؤمنان است و سرور جانشینان، و امامی است که خدا اطاعتش را بر جهانیان واجب کرده و... هنگامی که دو فرشته مقرّب و دو فرستاده خدای تبارک و تعالی نزد تو می‌آیند و از پروردگارت و پیامبرت و دینت و کتابت و قبله ات و امامانت از تو سؤال می‌کنند نترس و در جواب آنان بگو: خدای بلند مرتبه پروردگارم و محمّد (ص) پیامبرم و اسلام دینم و قرآن کتابم و کعبه قبله ­ام و امیر مؤمنان علی بن ابی‌طالب امامم و...‌ای فلانی آیا فهمیدی؟...»(توضیح المسائل امام خمینی، مستحبات دفن، مسأله628)

بنابر این وقتی مردگان و شهدا هم می­ شنوند و هم می­ فهمند، سلام‌ کردن و حاجت‌ خواستن از آنها ـ به‌ ویژه اگر از مقرّبین درگاه الهی ـ باشند، نه تنها منع ندارد بلکه دارای استحباب و رجحان شرعی هم هست. ما معتقدیم آنها سلام ما را می‌شنوند و به آن پاسخ می‌دهند که اکثریت قریب به اتفاق از شنیدن پاسخ آنها عاجز هستند. در زیارت امام رضا(ع) عرض می‌کنیم: «اشهد انک تشهد مقامی و تسمع  کلامی و ترد سلامی...؛ شهادت می‌دهم بر اینکه شما شاهد حضور من هستید و کلام من را می‌شنوید و سلام من را پاسخ می‌دهید.»

به تصریح قرآن کریم، تمام شهیدان راه خدا زنده­ هستند و در پیشگاه خداوند روزی می­ خورند: «وَ لاتَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَ لَکِنْ لاتَشْعُرُونَ؛ و کسانى را که در راه خدا کشته مى ‏شوند مرده نخوانید بلکه زنده‏ اند ولى شما نمی دانید.»(بقره، آیه154) و آیه: «وَ لاتَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ* فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛ هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده ‏اند مرده مپندار بلکه زنده ‏اند که نزد پروردگارشان روزى داده مى ‏شوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است‏ شادمانند و براى کسانى که از پى ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته ‏اند شادى مى­ کنند که نه بیمى بر ایشان است و نه اندوهگین مى‏ شوند.» (آل عمران، آیات170ـ169)

اگر چه همه انسان­ ها حیات برزخی دارند ولی حیات برزخی همه یکسان نمی ­باشد. بنابر آیات قران و روایات، شهدا از مرتبه بالاتری برخوردار هستند و توانایی توجه به عوالم دیگر، از جمله دنیا را دارند و بر احوال اهل دنیا اشراف دارند.

اینکه در زیارت عاشورا می‌گوییم: «السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک، علیک منّی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی الیل و النهار...» از این اعتقاد که امام حسین(ع) و یاران با وفایش در حیات برزخی زنده‌اند و صدای ما را می‌شنوند، برخاسته است و بر این اساس سلام‌دادن به شهدا ـ و مردگان ـ عملی مشروع و خداپسندانه است.

 

 


دادگری، قسط، مساوات، به تساوی تقسیم کردن، حد متوسط میان افراط و تفریط:

عشق ما را بی نیاز از درد و داغ زخم ساخت         ملک ویران از عدالت زود آبادان شود

صائب

عدالت در اصطلاح، به معنای «رعایت برابری در پاداش و کیفر دادن به دیگران، اگر عمل نیک است پاداش و اگر بد است است کیفر داده شود.»(المفردات، ص325) و «هر چیزی را در جای خود نهادن یا هر کاری را به وجه شایسته انجام دادن » (سیمای عدالت در قرآن و حدیث، ص27)آمده است.

عدالت که یکی از صفات خداست، در مذهب شیعه جزء اصول دین قرار داده شده است و این بیانگر اهمیت آن از نظر شیعه می­ باشد. بنابر این اصل، خداوند جهان را بر مبنای عدالت آفریده است.

عدل دارای جاذبه‌ فطری است و نزد وجدان عمومی بشریت، ارزش دارد. مردم پاک فطرت، عدالت را ‌ستوده و بی‌عدالتی را نکوهش می‌کنند و انسان به عنوان خلیفه خدا در روی زمین باید رفتار عادلانه ­ای داشته باشد که در این صورت می ­تواند منصب­ های مهم و کلیدی از قبیل: رهبریت، مرجعیت، قضاوت، امامت جماعت، شاهد در دادگاه... را به عهده بگیرد.

در اهمیت آن همین بس که براساس دستور قرآن مجید، مومنان مجاز نیستند ـ حتی در مقابل کینه و دشمنی اقوام دیگر ـ از مسیر عدالت خارج شوند: « یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَ لایَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاتَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏ اید براى خدا به داد برخیزید [و] به عدالت‏ شهادت دهید و البته نباید دشمنى گروهى شما را بر آن دارد که عدالت نکنید عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است و از خدا پروا دارید که خدا به آنچه انجام مى‏ دهید آگاه است.»(مائده، آیه8)

امّا علی ­رغم فطری بودن عدالت و‌ تأکید ادیان الهی، هنوز جامعه انسانی‌ از ظلم‌ و نابرابری‌ رنج می ­برد؛ در هر جامعه ­ای گروهی‌ زیاده­ خواه و زورگو برای بهره ­مندی بیش از حد از نعمت­ های خدادادی بر انسان ­های ضعیف ظلم می ­کنند. در چنین جوامعی، وظیفه حاکم است که عدالت را مانند شمشیری بالای سر مردم قرار داده و مانع ظلم زورگویان بر مظلومان شود. امیر مؤمنان علی(ع) در این مورد می ­فرمایند: « اجعل‌ الدین‌ کهفک‌ و العدل‌ سیفک‌، تنج‌ من‌ کل‌ سوء و تنظفر علی‌ کل‌ عدو؛ دین را پناهگاه و عدالت را شمشیر (اسلحه) خود قرار ده تا از هر بدى نجات پیدا کنى و بر هر دشمنى پیروز گردى.» (غررالحکم و دررالکلم، ص86)

این کلام نورانی، فقط توصیه به پیروان نیست؛ بلکه خود آن حضرت(ع) هم به آن عمل نموده ­اند. عبداللّه بن عباس پسر عمو و یکی از کارگزاران امیرالمؤمنین، مقداری از اموال بیت المال را برداشته و به مکه رفته بود. امام(ع) خطاب به او می نویسند:  « ...فسبحان الله اما تومن بالمعاد او ما تخاف من نقاش الحساب ایها المعدود کان عندنا من ذوی الالباب کیف تسیغ شرابا و طعاما انت تعلم انک تاکل حراما و تشرب حراما و تبتاع الاما و تنکح النسا من مال الیتامى و المساکین و المومنین المجاهدین الذین افا الله علیهم هذه الاموال و احرز بهم هذه البلاد فاتق الله و اردد الى هولا القوم اموالهم فانک ان لم تفعل ثم امکننی الله منک لاعذرن الى الله فیک و لاضربنک بسیفی الذی ما ضربت به احدا الا دخل النار و الله لو ان الحسن و الحسین فعلا مثل الذی فعلت ما کانت لهما عندی هواده و لا ظفرا منی باراده حتى اخذ الحق منهما و ازیح الباطل عن مظلمتهما...؛ وای بر تو! گویی ارث پدر و مادرت را با شتاب به خانه و خانواده‌ات سرازیر می کردی. سبحان اللّه آیا به روز رستاخیز ایمان نداری آیا از دقّت در حساب نمی هراسی ای کسی که نزد ما از با خردان به حساب می آمدی، چگونه نوشیدنی ها و خوردنی ها گوارای تو است در حالی که می دانی حرام می خوری و می آشامی و از اموال یتیمان و مسکینان، و مؤمنان و مجاهدان که خداوند بدانان بخشیده و پاسداری از این مرز و بوم را به دوششان نهاده است، کنیزکان می خری و حرمسرا ترتیب می دهی از خدا بترس و دارایی مردم را برگردان، زیرا اگر چنین نکنی و خدا مرا بر تو چیره سازد، چنانت سیاست کنم که در پیشگاه الهی معذور باشم و با شمشیرم گردنت را بزنم که هر که از دم تیغم گذرد، یکسره راهی جهنّم شود. به خدا سوگند، اگر «حسن» و «حسین» چون تو می کردند، در پیشگاه من از هیچ ملاطفت و مدارایی برخوردار نبودند و از من روی خوش نمی دیدند تا آنگاه که حق را از آنان باز می ستاندم و باطلی را که از ستمشان‌ پدید آمده بود برطرف می ساختم.»(نهج البلاغه، نامه41)

 

 


 چنان که از آیات و روایات استنباط می ­شود، اشیاء و موجودات در جهان مادی دو دسته هستند. یک دسته متناسب با طبیعت کمالی خود(زیبا) می ­باشند و یک دسته در تناقض آن(زشت) که هر یک از آنها، بازتاب حقیقت ظرفیت خویش در عالم امکان می­ باشند.

      به اعتقاد ما، هر موجودی ـ با توجه به ظرفیت خویش ـ بازتابی از نور کمال الهی می­ باشد که بر او تابیده است. بعضی از مخلوقات با توجه به محدودیت ظرفیت، نمی ­توانند بازتاب درستی از کمالات الهی را داشته باشند در نتیجه با مراتب گوناگون نواقص در جهان مادی ظاهر می شوند.

      همه مخلوقات با توجه به ظرفیت ­ها و محدودیت ­ها، طبقه بندی می­ شوند. چیزهایی که از ظرفیت بیشتری برخوردار هستند و کمالات بیشتری دارند، طاهر و پاک شناخته شده و آنهایی که از ظرفیت کمتری برخوردارند، خبیث و ناپاک معرفی می­ گردند.

      در بیان نورانی قرآن مجید، چیزهایی که ظرفیت ناقصی دارند و تاثیرات سوئی بر انسان می­ گذارند رجس، رجز، سوء، خبیث و نجس و... نامیده شده ­اند تا آدمی از آنها پرهیز کند؛ زیرا انسان با نزدیکی به آنها، ساختار وجودی خود را آلوده می کند. به عنوان مثال، نزدیکی و بهره ­مندی حضرت آدم(ع) و همسرش از یک درخت خبیث، زشتی­ های بدن آنها را آشکار ساخت، به گونه ای که ناچار به پوشاندن آن با برگ­ های درختان بهشتی شدند: « وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَ لاتَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ* فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَ قَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ* وَ قَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ* فَدَلاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَ طَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ نَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِینٌ* قَالا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ؛ و اى آدم تو با جفت‏ خویش در آن باغ سکونت گیر و از هر جا که خواهید بخورید و[لى] به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد. پس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورتهایشان برایشان پوشیده مانده بود براى آنان نمایان گرداند و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد جز [براى] آنکه [مبادا] دو فرشته گردید یا از [زمره] جاودانان شوید و براى آن دو سوگند یاد کرد که من قطعا از خیرخواهان شما هستم. پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید پس چون آن دو از [میوه] آن درخت چشیدند برهنگى‏ هایشان بر آنان آشکار شد و به چسبانیدن برگ[هاى درختان] بهشت بر خود آغاز کردند و پروردگارشان بر آن دو فرمود: مگر شما را از این درخت منع نکردم و به شما نگفتم که در حقیقت‏ شیطان براى شما دشمنى آشکار است؟ گفتند: پروردگارا ما بر خویشتن ستم کردیم و اگر بر ما نبخشایى و به ما رحم نکنى مسلما از زیانکاران خواهیم بود.» (اعراف، آیات 23ـ19)

     هم چنان که تقرب به یک میوه ممنوعه(نهی ارشادی) در ساختمان بدن انسان تاثیر منفی دارد و موجب آشکار شدن پلشتی­ های تن آدمی می ­شود، بهره­ مندی از حرام­ ها( نهی مولوی) نیز تاثیر شگرفی در جان آدمی خواهد داشت. وقتی که خوردن از میوه درخت ممنوعه، آدم و حوا را از بهشت بیرون کرد؛ بدیهی است انجام محرمات، مانع ورود انسان به بهشت خواهد شد.

    آن چنان که از احکام شرعی استنباط می ­شود، اموری که حرام و مکروه اعلام شده ­اند یا تاثیر منفی در جسم دارند (مانند حرمت طلا بر مردان) یا بر روح (مانند حرمت شراب و قمار) در مقابل واجبات و مستحبات به اموری تعلق گرفته است یا بر جسم انسان مفید است(مانند مسواک زدن) یا بر روح (مانند نماز خواندن)

     به بیان ساده و اجمالی می ­توان گفت که همه پاکیزه­ ها، حلال و همه ناپاک­ ها، حرام است: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَ الإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَغْلالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ کسانی که از این فرستاده پیامبر امّی که [نام] او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته مى یابند پیروى مى کنند [همان پیامبرى که] آنان را به کار پسندیده فرمان مى ‏دهد و از کار ناپسند باز مى­ دارد و براى آنان چیزهاى پاکیزه را حلال و چیزهاى ناپاک را بر ایشان حرام مى‏ گرداند و از [دوش] آنان قید و بندهایى را که بر ایشان بوده است، برمى­ دارد؛ پس کسانى که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاریش کردند و نورى را که با او نازل شده است پیروى کردند آنان همان رستگارانند.»(اعراف، آیه157)

     به عنوان مثال، علت وجوب اجتناب از شراب، قمار، بت­ها و تیرهاى قرعه ناپاک­ بودن آنهاست: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الأَنْصَابُ وَ الأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ اى کسانى که ایمان آورده ‏اید شراب و قمار و بت ­ها و تیرهاى قرعه پلید هستند [و] از عمل شیطانند پس از آنها دورى گزینید باشد که رستگار شوید.» (مائده، آیه90) بدیهی است کسی که به بهره ­مندی از خبیث و پلشت عادت کرده باشد نمی تواند به بهشت پاکی ­ها درآید. این اشخاص ساختار وجودی خود را به گونه­ای ساخته ­اند که مناسب دوزخی است که مجتمع همه خباثت هاست.

     بنابر این، عقل و شرع حکم می­ کند که انسان از پاکی­ ها(حلال­ ها) برای دست­یابی به کمال بهره گیرد و از پلشتی­ ها(حرام ها) برای رهایی از آسیب­ های آن پرهیز نماید. بزرگترین و مهمترین پلشتی­ ها که زمین و آسمان را آلوده کرده است کفر، شرک، نفاق، ظلم، تبعیض، دروغ و... می ­باشد که پاک کردن زمین از آنها کار انسان­های معمولی نیست؛ ان شاء الله حضرت ولی عصر (عج) به امر الهی ظهور می فرمایند و جهان را از این آلودگی ­ها پاک می نمایند.

 

 


شمشیرم و خون ریز من هم نرمم و هم تیز من          همچون جهان فانیم ظاهر خوش و باطن بلا

مولوی

شکی نیست که لایه ­های سه­ گانه عقلی (آگاهی و اندیشه) قلبی (انگیزه و گرایش) طبیعی (عمل و رفتار) در وجود انسان با هم در ارتباط بوده و بر یکدیگر اثر می­ گذارند؛ به این معنی که عمل ظاهری انسان تحت تأثیر دانسته­ های اوست و در امیال و علاقه­ های او تأثیر ـ مستقیم یا غیرمستقیم ـ دارد. به بیان قرآن کریم، بسیاری از گرایش ­های انحرافی انسان­ ها منشأ عملی دارد: «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یسْتَهْزِؤُنَ؛ سپس عاقبت کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کرده و پیوسته آن را مسخره می ­نمودند.» (روم، آیه10)

از نمونه­ های تأثیرپذیری از درون می ­توان به عرق کردن در هنگام خجالت کشیدن، بی­ اشتهایی هنگام ناراحتی و پریدن رنگ چهره هنگام ترس اشاره کرد. احساس خود برتر بینی وقت سوار شدن به ماشین گران قیمت، احساس شادابی بعد از استحمام، نمونه­ های تأثیری پذیری از بیرون است.

ظاهر و باطن انسان، دو جهان مستقل و جدا از هم نیستند؛ بلکه میان آن دو، ارتباطی محکم و تاثیری دو جانبه وجود دارد. در این بین باطن، اساس وجود انسان را تشکیل می ­دهد. باطنی که از آن به عالم اکبر تعبیر شده است. شعری به حضرت علی(ع) نسبت داده شده است که در آن می فرمایند:

دوائک فیک و لاتبصر                ودائک منک و لاتشعر

اتزعم انک جرم صغیر              و فیک انطوی العالم الاکبر

و انت الکتاب المبین الذی          باحرفه تظهر المضمر

اى انسان، داروى تو در درونت وجود دارد در حالی‌که تو نمی‌دانى و دردت هم از خودت می‌باشد اما نمی‌بینى. آیا گمان می‏ کنى که تو موجود کوچکى هستى در حالى‌که دنیای بزرگی در تو نهفته است؟!اى انسان، تو کتاب روشنى هستى که با حروفش هر پنهانى آشکار می‌شود.(ر.ک: دیوان أمیر المؤمنین(ع)، ص175)

به بیان دیگر انسان نسخه کوچک شده این عالم است که تمام بزرگی‌های این جهان از مرکب و بسیط، مجرد و مادی را در خود جای داده است.(ر.ک: مجمع البحرین، ج4، ص48)

اى نسخه اسرار الهى که تویى                وى آینه جمال شاهى که تویى‏

بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست         در خود بطلب هر آنچه خواهى که تویى‏

مولوی

علاوه بر انسان، هر چیزی در این جهان ظاهر و باطنی دارد. حتی مجموعه جهان هستی هم ظاهر و باطن دارد. همه پدیده­ های محسوس اعم از ستارگان، زمین، درختان و... ظاهر جهان هستی هستند که آنها را عالم طبیعت و دنیا نامیده ­ایم. پدیده­ های نامحسوس اعم ز غیب و ملکوت، باطن جهان هستی است که آن را ماوراء طبیعت و آخرت می­ نامیم. البته دنیا نیز در وجود خود ظاهر و باطنی دارد؛ ظاهر دنیا مؤثر، زیبا و فریبنده و باطن آن خطرناک و کشنده است که مولای متقیان علی(ع) آن را به مار خوش خط و خال تشبیه نموده ­اند: «مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ الْحَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّهَا وَ السَّمُّ النَّاقِعُ فِی جَوْفِهَا، یَهْوِی إِلَیْهَا الْغِرُّ الْجَاهِلُ وَ یَحْذَرُهَا ذُواللُّبِّ الْعَاقِلُ؛ دنیا مانند مار است که به هنگام لمس کردن نرم به نظر مى رسد در حالى که سم کشنده در درون آن است. مغرورِ نادان به سوى آن مى رود و خردمند عاقل از آن حذر مى­ کند.»(نهج البلاغه فیض الاسلام، ج 6 ص 1142)

این دوگانگى ظاهر و باطن به صورت­هاى مختلف در کلمات امام آمده است. در بیان دیگر به زنى تشبیه شده است که هر روز به عقد شوهری در می ­آید: «الا وَانَّ الدُّنْیا دارٌ غَرّارَةٌ، خُدّاعَةٌ، تَنْکحُ فی کلِّ یوْمٍ بَعْلا؛ آگاه باشید که دنیا گول زن و خدعه­ گر است، او هر شب با شوهری عقد می ­بندد و به نکاح کسی درم ی­آید.»(بحارالانوار، ج77، ص376) پیام این تشبیهات یک مطلب است و آن این که دنیا ظاهرى دل­پذیر و اما باطنى خطرناک دارد.

البته این صفات دنیاى دنیاپرستانى است که جز عیش و نوش هدف دیگرى ندارند و دنیا نهایت آروزی آنهاست. اگر کسی از امکانات دنیا براى وصول به سعادت اخروى استفاده کند، دنیاى ممدوح و محبوبی است. در روایتی آمده است: شخصى خدمت امام صادق(ع) عرض کرد: به خدا ما دنیا را دوست داریم و علاقه مندیم به ما داده شود. امام(ع) به او فرمودند: دنیا را دوست دارى مى­ خواهى با آن چه کنى؟ عرض کرد: زندگى خودم و خانواده ­ام را تأمین کنم، با آن صله رحم به جا آورم، در راه خدا صدقه دهم و حج و عمره به جا آورم. امام(ع) فرمودند: «لَیْسَ هذا طَلَبُ الدُّنْیا هذا طَلَبُ الاْخِرَةِ؛ این طلب دنیا نیست بلکه طلب آخرت است.»(کافى، ج 5، ص72)

انسان در توجه به هر چیزی، باید ظاهر و باطن آن را باهم در نظر بگیرد. اگر انسان فقط به ظواهر نگاه کند از شناخت حقایق امور محروم گردیده و فریب می ­خورد. بدیهی است ظواهر دنیا ـ هر قدر زیبا و فریبنده هم باشد ـ هرگز نمی ­تواند مخلصان را فریب دهد. آنها به دیدن ظواهر قناعت نمی­ کنند، آب و رنگ و جلال و شکوه ظاهری دنیا توجه آنها را جلب نمی  کند. برخلاف انسان­ های مادی­ گرا که فکرشان از حدود ظواهر طبیعت فراتر نمی رود.