سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشتهای پراکنده

شمشیرم و خون ریز من هم نرمم و هم تیز من          همچون جهان فانیم ظاهر خوش و باطن بلا

مولوی

شکی نیست که لایه ­های سه­ گانه عقلی (آگاهی و اندیشه) قلبی (انگیزه و گرایش) طبیعی (عمل و رفتار) در وجود انسان با هم در ارتباط بوده و بر یکدیگر اثر می­ گذارند؛ به این معنی که عمل ظاهری انسان تحت تأثیر دانسته­ های اوست و در امیال و علاقه­ های او تأثیر ـ مستقیم یا غیرمستقیم ـ دارد. به بیان قرآن کریم، بسیاری از گرایش ­های انحرافی انسان­ ها منشأ عملی دارد: «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یسْتَهْزِؤُنَ؛ سپس عاقبت کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کرده و پیوسته آن را مسخره می ­نمودند.» (روم، آیه10)

از نمونه­ های تأثیرپذیری از درون می ­توان به عرق کردن در هنگام خجالت کشیدن، بی­ اشتهایی هنگام ناراحتی و پریدن رنگ چهره هنگام ترس اشاره کرد. احساس خود برتر بینی وقت سوار شدن به ماشین گران قیمت، احساس شادابی بعد از استحمام، نمونه­ های تأثیری پذیری از بیرون است.

ظاهر و باطن انسان، دو جهان مستقل و جدا از هم نیستند؛ بلکه میان آن دو، ارتباطی محکم و تاثیری دو جانبه وجود دارد. در این بین باطن، اساس وجود انسان را تشکیل می ­دهد. باطنی که از آن به عالم اکبر تعبیر شده است. شعری به حضرت علی(ع) نسبت داده شده است که در آن می فرمایند:

دوائک فیک و لاتبصر                ودائک منک و لاتشعر

اتزعم انک جرم صغیر              و فیک انطوی العالم الاکبر

و انت الکتاب المبین الذی          باحرفه تظهر المضمر

اى انسان، داروى تو در درونت وجود دارد در حالی‌که تو نمی‌دانى و دردت هم از خودت می‌باشد اما نمی‌بینى. آیا گمان می‏ کنى که تو موجود کوچکى هستى در حالى‌که دنیای بزرگی در تو نهفته است؟!اى انسان، تو کتاب روشنى هستى که با حروفش هر پنهانى آشکار می‌شود.(ر.ک: دیوان أمیر المؤمنین(ع)، ص175)

به بیان دیگر انسان نسخه کوچک شده این عالم است که تمام بزرگی‌های این جهان از مرکب و بسیط، مجرد و مادی را در خود جای داده است.(ر.ک: مجمع البحرین، ج4، ص48)

اى نسخه اسرار الهى که تویى                وى آینه جمال شاهى که تویى‏

بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست         در خود بطلب هر آنچه خواهى که تویى‏

مولوی

علاوه بر انسان، هر چیزی در این جهان ظاهر و باطنی دارد. حتی مجموعه جهان هستی هم ظاهر و باطن دارد. همه پدیده­ های محسوس اعم از ستارگان، زمین، درختان و... ظاهر جهان هستی هستند که آنها را عالم طبیعت و دنیا نامیده ­ایم. پدیده­ های نامحسوس اعم ز غیب و ملکوت، باطن جهان هستی است که آن را ماوراء طبیعت و آخرت می­ نامیم. البته دنیا نیز در وجود خود ظاهر و باطنی دارد؛ ظاهر دنیا مؤثر، زیبا و فریبنده و باطن آن خطرناک و کشنده است که مولای متقیان علی(ع) آن را به مار خوش خط و خال تشبیه نموده ­اند: «مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ الْحَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّهَا وَ السَّمُّ النَّاقِعُ فِی جَوْفِهَا، یَهْوِی إِلَیْهَا الْغِرُّ الْجَاهِلُ وَ یَحْذَرُهَا ذُواللُّبِّ الْعَاقِلُ؛ دنیا مانند مار است که به هنگام لمس کردن نرم به نظر مى رسد در حالى که سم کشنده در درون آن است. مغرورِ نادان به سوى آن مى رود و خردمند عاقل از آن حذر مى­ کند.»(نهج البلاغه فیض الاسلام، ج 6 ص 1142)

این دوگانگى ظاهر و باطن به صورت­هاى مختلف در کلمات امام آمده است. در بیان دیگر به زنى تشبیه شده است که هر روز به عقد شوهری در می ­آید: «الا وَانَّ الدُّنْیا دارٌ غَرّارَةٌ، خُدّاعَةٌ، تَنْکحُ فی کلِّ یوْمٍ بَعْلا؛ آگاه باشید که دنیا گول زن و خدعه­ گر است، او هر شب با شوهری عقد می ­بندد و به نکاح کسی درم ی­آید.»(بحارالانوار، ج77، ص376) پیام این تشبیهات یک مطلب است و آن این که دنیا ظاهرى دل­پذیر و اما باطنى خطرناک دارد.

البته این صفات دنیاى دنیاپرستانى است که جز عیش و نوش هدف دیگرى ندارند و دنیا نهایت آروزی آنهاست. اگر کسی از امکانات دنیا براى وصول به سعادت اخروى استفاده کند، دنیاى ممدوح و محبوبی است. در روایتی آمده است: شخصى خدمت امام صادق(ع) عرض کرد: به خدا ما دنیا را دوست داریم و علاقه مندیم به ما داده شود. امام(ع) به او فرمودند: دنیا را دوست دارى مى­ خواهى با آن چه کنى؟ عرض کرد: زندگى خودم و خانواده ­ام را تأمین کنم، با آن صله رحم به جا آورم، در راه خدا صدقه دهم و حج و عمره به جا آورم. امام(ع) فرمودند: «لَیْسَ هذا طَلَبُ الدُّنْیا هذا طَلَبُ الاْخِرَةِ؛ این طلب دنیا نیست بلکه طلب آخرت است.»(کافى، ج 5، ص72)

انسان در توجه به هر چیزی، باید ظاهر و باطن آن را باهم در نظر بگیرد. اگر انسان فقط به ظواهر نگاه کند از شناخت حقایق امور محروم گردیده و فریب می ­خورد. بدیهی است ظواهر دنیا ـ هر قدر زیبا و فریبنده هم باشد ـ هرگز نمی ­تواند مخلصان را فریب دهد. آنها به دیدن ظواهر قناعت نمی­ کنند، آب و رنگ و جلال و شکوه ظاهری دنیا توجه آنها را جلب نمی  کند. برخلاف انسان­ های مادی­ گرا که فکرشان از حدود ظواهر طبیعت فراتر نمی رود.

 

 


انسان موجودی اجتماعی است و برای برآوردن نیازهای خود نیازمند انسان­ های دیگر می­ باشد. البته اجتماعی بودن، غیر از جمعی بودن است؛ زیرا می‌توان افراد بسیاری از انسان‌ها را در یک‌جا جمع کرد؛ درحالی که هیچ رفتار اجتماعی نداشته باشند. اجتماعی بودن به معنای تعامل دو سویه و الفت، انس، تعاون، مودت، احسان و مانند آن است. اینکه انسان‌ها مشترکات و تمایزات یکدیگر را کشف کرده و بخواهند از این امور برای رشد و کمال‌یابی خود و دیگران بهره گیرند. بنا بر این انسان برای زندگی در جامعه نیازمند دوستی با دیگران است. دوستانی که در غم و شادی شریک و همراه او باشند. حضرت علی(ع) فرمودند: «أَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکْتِسَابِ الإِخْوانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ؛ ناتوان‌ترین مردم کسی است که در دوست‌یابی ناتوان است و از او ناتوان‌تر آن که دوستان خود را از دست بدهد.» (نهج البلاغه، حکمت 12)

با توجه به نقش دوست در زندگی انسان و تأثیر او در روح و روان آدمی، باید در انتخاب دوست و هم­نشین خیلی دقت شود. بدیهی است یافتن دوستی که تمام صفات خوب را در حد اعلی داشته باشد، ممکن نیست؛ لذا باید با کسی دوستی کرد که بیشتر از دیگران دارای صفات خوب باشد؛ حداقل از خودش بهتر باشد تا از این طریق به کسب کمالات بالاتر موفق شود.

هم­نشین تو از تو به باید     تا تو را عقل و دین بیفزاید

سعدی

امام‌حسن مجتبی(ع) در بیان شرایط دوست خوب می‌فرمایند: «اگر به خاطر نیازی مجبور شدی با مردی دوست و هم­نشین شوی، پس با کسی دوست شو که وقتی با او هم­نشینی می‌کنی، موجب زینت تو باشد و هنگامی که به او خدمتی کردی، از تو حمایت کند و هنگامی که از او درخواست کمک کردی، تو را یاری کند و اگر سخنی گفتی، سخن تو را تصدیق کند و اگر حمله کردی، هجوم تو را قوت بخشد و اگر چیزی طلب کردی، تو را یاری کند و اگر نقصی از تو آشکار شد، آن را بپوشاند و اگر نیکی از تو دید، آن را به حساب آورد.»(بحارالانوار، ج44، ص139)

به همان اندازه که برای دوستی با انسان­ های خوب توصیه شده، به دوری از انسان­ های بد هم تأکید گردیده است. امام علی(ع) در این مورد فرموده­ اند: «در مصاحبت با کسی که در او شش خصلت جمع است، خیری نیست: اگر با تو سخن بگوید، دروغ می‌گوید؛ اگر با او سخن بگویی، سخنت را دروغ می‌شمارد؛ اگر او را امانتدار خود سازی، به تو خیانت می‌کند؛ چون تو را امانتدار خود سازد،[به خیانت] متّهمت می‌کند؛ اگر به او بخشش کنی، ناسپاسی می‌کند؛ چون به تو بخشش کند، بر تو منّت می‌گذارد.»(معدن الجواهر و ریاضة الخواطر، ص54)

درکل، انسان باید با شناخت کامل از افراد آنها را به عنوان دوست و هم­نشین خود انتخاب نماید؛ این شناخت باید در حدی باشد که دیگر شک و شبهه‌ای در مورد او وجود نداشته باشد. چرا که خلق و خوی دوستان بد، می­ تواند اثر بسیار سوئی در انسان داشته باشد. امام صادق(ع) فرموده اند: «کسی که هم­نشین و مصاحب بد انتخاب کند از بدی او در امان نمی ماند.» (الخصال، ج1، ص169) همچنین فرمودند: «کسی که از رفاقت و هم­نشینی با احمق پرهیز نکند، تحت تأثیر کارهای احمقانه وی واقع می­ شود و خیلی زود به اخلاق ناپسندش متخلق می­ گردد»(الأمالی، ص270)

 

 


برگزیده چیزی، آنچه که به حکم شرع به فقیران مستحق می­ دهند:

دهد هرکسی مال خود را زکات            به تاراجشان کس نیارد برات

نظامی

من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب      مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند

حافظ

یکی از واجبات مالی در دین اسلام، زکات است. بنا بر این، مسلمانان باید مقدار معینی از نُه قلم کالا را ـ در صورت رسیدن به حد نصاب ـ برای مصرف در زندگی فقرا و سایر امور عمومی اجتماعی بپردازند. زکات از مهمترین برنامه‌های اقتصادی اسلام است و در قرآن مجید همراه با اقامه نماز بر پرداخت آن تأکید شده است: «وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکَاةَ وَ مَا تُقَدِّمُوا لأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ؛ و نماز را به پا دارید و زکات را بدهید و هر گونه نیکى که براى خویش از پیش فرستید آن را نزد خدا باز خواهید یافت. آرى خدا به آنچه مى‏ کنید، بیناست.» (بقره، آیه110)

زکات مخصوص اسلام نیست بلکه در ادیان پیشین نیز بوده‌است. زکات و نماز از مشترکات همه ادیان آسمانی است. حضرت عیسی(ع) در گهواره آن را از وظایف خود شمرده است: «فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا* قَالَ إِنِّی عْبدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا* وَ جَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنْتُ وَ أَوْصَانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا* وَ بَرًّا بِوَالِدَتِی وَ لَمْ­یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا* وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا؛[حضرت مریم(ع)] به سوى[حضرت عیسى(ع)] اشاره کرد. گفتند: چگونه با کسى که در گهواره کودک است‏ سخن بگوییم؟[حضرت عیسی(ع)] گفت: منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است و هر جا که باشم مرا با برکت‏ ساخته و تا زنده ‏ام به نماز و زکات سفارش کرده است و مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده است و درود بر من، روزى که زاده شدم و روزى که مى ‏میرم و روزى که زنده برانگیخته مى‏ شوم.»(مریم، آیات33ـ29)

قرآن مجید، پرداخت زکات را از وظایف عموم پیامبران(ع) دانسته ‌است: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلاةِ وَ إِیتَاءَ الزَّکَاةِ وَ کَانُوا لَنَا عَابِدِینَ؛ و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می­ کردند و به ایشان انجام دادن کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و دادن زکات را وحى کردیم و آنان پرستنده ما بودند.» (انبیاء، آیه73)

 

 


صنم، خدای ساختگی، مجسمه­ ای که برای پرستش ساخته می­ شود:  

بت پرستی گرفته ­ایم همه                  این جهان چون بت است و ما شمنیم

                                                                                                          رودکی

مادر بت ­ها بت نفس شماست            زان که آن بت مار و این بت اژدهاست

                                                                                                               مولوی

      اغلب مردم تندیس­ های ساخته شده از سنگ، چوب، عاج و فلز را بت می­ گویند؛ در حالی که هر چیزی که بیش از حد مورد توجه باشد و پرستش شود؛ بت است، چه مادی و ظاهری باشد مانند چوب و سنگ و چه غیر مادی از قبیل هوای نفس؛ خداوند می ­فرماید:« أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَه فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلا تَذَکَّرُونَ؛ پس آیا دیدى کسى را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیده ‏اش پرده نهاده است؟ آیا پس از خدا چه کسى او را هدایت‏ خواهد کرد؟ آیا پند نمى‏ گیرید.»(جاثیه، آیه23)

     بت‌ ها را متناسب با جنس و نوع ساخت، نامگذاری کرده­ اند: «انصاب» سنگ‌های صاف و بی‌شکل، «اوثان» سنگ‌های تراشیده و منقوش و «اصنام» بت‌های ریخته شده از زر و سیم یا تراشیده شده از چوب و...

     بت ­ها، در ابتدا جنبه نمادین از معبودهای نادیدنی و روحانی داشتند. در بعضی موارد هم تندیس برخی از بزرگان و گذشتگان وسیله ­ای برای یاد کردن و تبرک جستن به آنها بوده است. به مرور زمان، رفتار احترام آمیز بت­ پرستان نسبت به این اشیا، به پرستش مبدل شد و در باره آنها باور خدایی پدید آمد.

     « در برخی قبایل هم عبادت بت‌ها از ناحیه‌ بت‌پرستان بر این امید بود که آن‌ها را یاری کنند؛ زیرا بر این باور غلط بودند که تدبیر امورشان به این خدایان واگذار شده و خیر و شرّشان هر چه هست، در دست آنهاست؛ به همین جهت، خدایان ناتوان(بت‌ها) را عبادت می‌کردند تا با این عبادت، آنها را از خود راضی کرده و بر آنان خشم نگیرند و نعمت را از ایشان قطع نکرده و بلا و مصیبتی بر آنان نازل نکنند.»(المیزان فی تفسیر القرآن، ج17، ص110) قرآن کریم به این موضوع اشاره نموده است: « وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ* لایَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ؛ و غیر از خدا، خدایانى به پرستش گرفتند تا مگر یارى شوند، [ولى بت­ها] نمى ‏توانند آنان را یارى کنند و آنانند که براى [بتان] چون سپاهى احضار شده‏ هستند.» (یس، آیات 75ـ74) این در حالی است که آن بت­ها ساخته دست بت گرها بودند و نمی ­توانستند کاری انجام بدهند. «وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لایَخْلُقُونَ شَیئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لایمْلِکُونَ لأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لانَفْعاً وَ لایمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لاحَیاةً وَ لانُشُوراً؛ آنان غیر از خداوند، معبودانی برای خود برگزیدند. معبودانی که چیزی را نمی‌آفرینند؛ بلکه خودشان مخلوقند و مالک زیان و سود خویش نیستند و نه مالک مرگ و حیات و رستاخیز خویش هستند.»(فرقان، آیه3)

      بت­ ها فقط مجسمه­ های سنگی و چوبی نیستند؛ جلوه­ گری آنها در زمان­ ها و مکان ­های مختلف، متفاوت است و وجه مشترک‌ همه آنها دور کردن انسان از پرستش خداست. در کنار بت­ های سنگی و چوبی، گاهی فرعون، گاهی شهوت و غضب، گاهی تکنولوژی و قدرت نظامی و اقتصادی، گاهی همسر و فرزند و خانه، گاهی رفاه و تفریح و عیاشی و خوشگذرانی، گاهی دموکراسی و آزادی نقش بت را بازی می­ کنند. بت­ های امروزی از سنگ و چوب نیست آنها از آلیاژی نادیدنی ساخته شده ­اند.

       بت­ های ما آن افکاری است که ما را به خود مشغول کرده و از سجده برای خداوند عالم باز می­ دارد. آداب و رسوم رایج در بین ما که از گذشتگان به ارث برده ­ایم و با عمل به آنها خدا را نافرمانی می­ کنیم. بت­ پرست امروز، آن زیردستی است که برای کسب امتیاز، به بالادست خود خضوع می­ کند و آن مردی که برای جلب رضایت همسر، خدا را نافرمانی می­ کند.

       انسان امروزی، به این دلخوش است که بت نمی­ پرستد و در مقابل خدایان سنگی و بی­ جان سجده نمی­ کند و از این که گاه و بیگاه در کلیسایی یا مسجدی خدا را می پرستد و با او راز و نیاز می­ کند، به خود می ­بالد؛ غافل از اینکه صدها خدا بر دل انسان امروزی حکومت می­ کند. در حالی که: « لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا؛ اگر در آن دو (آسمان‏ و زمین) خدایان دیگرى غیر از اللَّه وجود داشت، بى‏ شک هر دو فاسد مى‏ شدند.»(انبیاء، آیه22)

     بت در نزد عارفان، معبود، معشوق ازلی، مظهر عشق و حقیقت مطلقه است. «انسان بر اساس فطرت خود خداشناس و خداجو است؛ یعنی شناخت خداوند و عشق به او، در سرشت انسان نهادینه شده است. انسان به دنبال حقیقت مطلق است و حقیقت مطلق منحصر در ذات خداوند است، ولی انسان به اشتباه چیزهای دیگر را جایگزین خداوند می‌‌کند. بنا بر این، اگر بت ­پرست نیز در بت­ پرستی خود خوب دقت کند، می‌‌بیند یک کشش درونی پاک است که او را به سمت بت­ پرستی آورده است و همین کشش پاک او را به پرستش خدای قادر متعال رهنمون می‌‌شود؛ زیرا اگر مقداری دقت کند می‌‌یابد که بت(سنگ، چوب و ...) بر آورنده نیاز حقیقی انسان نیست و صلاحیت عشق واقعی را ندارد.»(ر.ک : مجموعه آثار شهیدمطهری ، ج 4، ص45)

       البته بت می­ تواند کنایه از انسان کامل هم باشد؛ بر اساس مبانی عرفان، انسان کامل بالاترین مظهر معبود و معشوق مطلق است؛ او واسطه‌ میان انسان­ ها و خداست و رسیدن به حقیقت دین و عبودیت خالص خداوند فقط از طریق اطاعت از انسان کامل امکان دارد. در زبان عارفان بت به معنای انسان کامل نیز به کار رفته است:

بگذارید که از بتکده یادی بکنم    من که با دست بت میکده بیدار شدم

                                                                                            امام خمینی

       به بیان دیگر، غیر از خدا هر چیزی که پرستیده شود، بت است؛ اعم از پرستش اصنام، تعظیم مشایخ و حب جاه و مقام و... اگر این پرستش به این جهت باشد که آن مظهر خداست و خدا به اسمى از اسماء و صفتى از صفات حسنى در آن تجلى کرده است، پرستش آن، پرستش خالق آن است، چرا که جمیع موجودات صورت‌ حق است و حق سبحانه روح همه آنهاست:

بت اینجا مظهر عشق است و وحدت‌       بود زنّار بستن عقد خدمت‌

چو کفر و دین بود قائم به هستى‌         بود، توحید عین بت پرستى‌

چو اشیا هست هستى را مظاهر       از آن جمله یکى بت باشد آخر

نکو اندیشه کن اى مرد عاقل‌        که بت از روى هستى نیست باطل‌

بدان کایزد تعالى خالق اوست       ز نیکو هر چه صادر گشت نیکوست‌

وجود آنجا که باشد محض خیر است       اگر شر است در وى آن ز غیر است‌

مسلمان گر بدانستى که بت چیست            بدانستى که دین در بت پرستى است‌

                                                                                                 شیخ محمود شبستری

 

 


مکان مقدسی که در آنجا ندای خداوند به حضرت موسی(ع) رسید. چون این وادی در جانب راست کوه طور ـ یا سمت راست حضرت موسی(ع) ـ بود به وادی ایمن معروف شده است. «فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الأجَلَ وَ سَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَه مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ* فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَه أَنْ یَا مُوسَى إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ...؛ و چون موسى آن مدت را به پایان رسانید و همسرش را[همراه] برد آتشى را از دور در کنار طور مشاهده کرد. به خانواده خود گفت: بمانید که من آتشى از دور دیدم، شاید خبرى از آن یا شعله‏ اى آتش برایتان بیاورم. باشد که خود را گرم کنید. پس چون به آن رسید، از جانب راست وادى در آن جایگاه مبارک از آن درخت ندا آمد: اى موسى منم من خداوند پروردگار جهانیان...»(قصص، آیات30ـ 29) در اصطلاح عرفا وادی ایمن عبارت است از طریق تصفیه دل که موجب قبول تجلی الهی است.

در بیابانی کزو وادی ایمن منزلی است       روح را هارون راه پور عمران یافتم

خواجوی کرمانی