سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشتهای پراکنده

راستی، اعتدال، ایستادن، ایستادگی، پایداری، پافشاری، قوام، ثبات:

بده در راه شرعم استقامت                   که تا یابم در آن امن و سلامت

عطار

یکی از آیاتی که در مورد استقامت بشارت دهنده و امیدواره کننده است آیه 30 سوره فصلت می باشد : «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاتَخَافُوا وَ لاتَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ؛ در حقیقت کسانى که گفتند: پروردگار ما خداست؛‏ سپس ایستادگى کردند، فرشتگان بر آنان فرود مى ‏آیند[و مى‏ گویند:] هان بیم مدارید و غمین نباشید و به بهشتى که وعده داده شدید، شاد باشید.»

آن چنان که از این آیه استنباط می ­شود استقامتی که در سایه ربوبیت الهی به دست می‌آید موجب آرامش دنیوی می‌گردد‌، به طوری که نسبت به گرفتاری­ های آینده خوفی ندارند و به از دست داده‌های گذشته غمگین نمی‌شوند. نسبت به دوران پس از مرگ هم آرامش دارند؛ زیرا می‌دانند که رستگاری ابدی و بهشت وعده داده شده در انتظار آنهاست.

 

 


 سردار شهید سپهبد قاسم سلیمانی در اسفند سال 1335هـجری شمسی در روستای قنات ملک شهرستان رابر، از توابع کرمان چشم به جهان گشود. قاسم دوران کودکی و نوجوانی خود را در کنار پدر به کار بنایی گذراند. شهید سلیمانی یکی دو سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، جذب نهضت امام خمینی(ره) گردید. ایشان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، کارمند سازمان آب بود؛ پس از انقلاب ضمن فعالیت در سازمان آب کرمان، به عضویتِ مجموعه‌ای به نام سپاه افتخاری درآمد.

      با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به این نهاد پیوست. وی، علی‌رغم آن‌که تا پیش از آن هیچ تجربه نظامی نداشت، به علت عملکرد خوبش به عنوان مربی انتخاب شد و در واحد آموزش، پادگان قدس کرمان مشغول بکار گردید. با شروع جنگ تحمیلی، چندین گردان از سپاهیان کرمان را آموزش ‌داده و به جبهه‌های جنوب اعزام نمود و کمی بعد، خود نیز به سوسنگرد اعزام گردید. در سال 1360، به فرماندهی لشکر 41 ثارالله منصوب شد تا پایان جنگ در جبهه حضور داشت. با پایان یافتن جنگ در سال 1367، لشکر به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشرار و باندهای قاچاق مواد مخدر در مرزهای ایران و افغانستان شد.

      سردار قاسم سلیمانی در سال 1379 از طرف مقام معظم رهبری به فرماندهی سپاه قدس منصوب شدند. ایشان در ناآرامی‌های غرب آسیا معروف به بیداری اسلامی (به ویژه سوریه) نقش کلیدی ایفا کردند. او و یارانش که مدافعان حرم نام گرفتند در بیشتر عملیات­ ها حضور داشتند و از حرم اهل بیت(ع) و مردم بی ­گناه سوریه دفاع نمودند. پس از ظهور داعش در عراق و سوریه، با سازماندهی نیروهای مردمی، به مبارزه با این گروه پرداخت و پایان حکومت داعش را اعلام نمود.

       سردار سلیمانی در سال 1389 از طرف مقام معظم رهبری، درجه سرلشکری را دریافت کرد. فرماندهی کل قوا، در اسفند سال 1397 نشان ذوالفقار را به سردار قاسم سلیمانی اعطا کردند.

     صبح روز جمعه 13 دی 1398 در حمله موشکی پهبادهای آمریکایی به خودرو حامل فرماندهان مقاومت در فرودگاه بغداد، سردار قاسم سلیمانی به همراه ابومهدی المهندس و محافظین آنها به شهادت رسیدند. پیکر شهدا بعد از تشییع باشکوه در عراق به ایران آورده شد و پس از طواف حرم رضوی و تشییع در چند شهر و اقامه نماز در تهران توسط رهبر معظم انقلاب، به زادگاه آنها فرستاده شد. شهید سلیمانی در رابر کرمان و شهید المهندس در تهران به خاک سپرده ‌شدند.

 

 


در میان مؤمنین به کسانی که به مقامات معنوی بالا رسیده باشند صفت نورانی داده می ­شود. البته منظور از نورانیت، زیبایی ظاهری نیست بلکه نورانیت باطنی است که در بعضی موارد در ظاهر هم نمود پیدا می­ کند. اگر چه این افراد از نظر ظاهری چندان تفاوتی با انسان­ های دیگر ندارند ولی بیننده با توجه به حس روحانی و جذبه­ ای که در این شخص احساس می کند، او را نورانی می­ بیند.

بدیهی است ایمان و اعمال صالح انسان مومن، در چهره­ اش تاثیر می­ گذارد. همچنان که گناه نور چهره را از بین می برد، برخی اعمال هم موجب نورانیت می ­گردد؛ از جمله: تقوا، وضوء، نماز، نماز شب، کم خوابیدن و...

بنا بر روایات نورانیت چهره از عنایات پروردگار است؛ مولای متقیان، حضرت علی(ع) فرمودند: «حُسْنُ وَجْهِ الْمُؤْمِنِ مِنْ حُسْنِ عِنَایَةِ اللَّهِ بِه؛ نیکویی صورت مومن به خاطر نیکویی پروردگار به اوست.»(غررالحکم و دررالکلم، ص91) بر این اساس، اگر انسان کارهای خداپسندانه ­ای انجام دهد مطمئنا مورد عنایت پرودگار قرار می ­گیرد در نتیجه این عنایت، صورت نورانی پیدا می­ کند. آن چنان که از آیات قرآن و احادیث استنباط می ­شود بهترین اعمال، انجام واجبات و دوری از کارهای حرام است.

 

 


ایمان: امن گردانیدن، اعتمادکردن، گرویدن، تصدیق کردن، اعتقاد:

غم ایمان خویش خور که تو را                روز محشر امان به ایمان است

ادیب صابر

آن که ایمان یافت رفت اندر امان                  کفرهای باقیان شد در گمان

مولوی

ایمان در لغت از ماده«امن»گرفته شده است و معنی آن امنیت دادن است در اصطلاح به معنای اعتقاد به چیزی و التزام به لوازم آن است؛ مانند ایمان به خدا که تصدیق یگانگی او و قبول رسالت پیامبران و اعتقاد به قیامت و عمل به هر حکمی که فرستادگان او آورده ‏اند. علامه طباطبائی در مورد ایمان می ‏نویسند: «ایمان عبارت است از سکون و آرامش علم خاص در نفس، نسبت به هر چیزی که ایمان به آن تعلق گرفته و لازمه این آرامش، التزام عملی نسبت به آن چیز است که به آن ایمان دارد.» (تفسیر المیزان، ج 16، ص414)

یکی از مصادیق نور در متون دینی ـ در کنار عقل، علم، پیامبر و امام ـ ایمان است که در آیاتی از قرآن مجید به آن اشاره شده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ؛ اى کسانى که ایمان آورده ‏اید از خدا پروا دارید و به پیامبر او بگروید تا از رحمت‏ خویش شما را دو بهره عطا کند و براى شما نورى قرار دهد که به[وسیله] آن راه سپرید و بر شما ببخشاید و خدا آمرزنده مهربان است.»(حدید، آیه28) و آیه: «یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ؛ خدا هر که را از خشنودى او پیروى کند به وسیله آن[کتاب] به راه ­هاى سلامت رهنمون مى ‏شود و به توفیق خویش آنان را از تاریکی­ ها به سوى روشنایى بیرون مى ­برد و به راهى راست هدایتشان مى­ کند.»(مائده، آیه16)

منظور از ظلمات، ضلالت و منظور از نور، هدایت است. تشبیه ایمان و کفر به نور و ظلمت رساترین تشبیه است؛ نور منبع حیات و آثار حیاتی و سرچشمه رشد و نمو و تکامل است در حالی که ظلمت عامل سقوط و مرگ و نادانی می‌باشد. در آیات دیگر هم ایمان به نور تشبیه شده است: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ؛ خداوند سرور کسانى است که ایمان آورده ‏اند آنان را از تاریکی­ ها به سوى روشنایى مى ‏برد و کسانى که کفر ورزیده اند سرورانشان طاغوت است که آنان را از روشنایى به سوى تاریکی ­ها مى ‏برند آنان اهل آتش هستند که خود در آن جاودانند.»(بقره، آیه257)

 

 


تن ز جان و جان ز تن مستور نیست           لیک کس را دید جان دستور نیست

مولوی

تن آدمی شریف است به جان آدمیت           نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

سعدی

رابطه جان و تن یکی از مباحث مهم در تاریخ اندیشه بشری است. اندیشمندان در این زمینه دیدگاه‌های متفاوتی بیان کرده ­اند. اغلب آنها دو گانگی جان و تن را باور دارند ولی در تبیین نوع ارتباط این دو اختلاف نظر دارند.

بعضی جان و تن را دشمن هم می ­دانند و بعضی رابطه آن دو را دوستانه خوانده ­اند. افلاطون فیلسوف و مولوی عارف، جان را پرنده‌ای نامیده ­اند که در قفس تن زندانی شده است. بدیهی است که ارتباط قفس و پرنده دوستانه نمی ­تواند باشد. قفس یعنی محرومیت از هر گونه پرواز و سیر؛ جان مانند پرنده در قفس تن اسیر است و پرنده برای آزادی و پرواز باید آن را  بشکند. بنابر این هیچ مرغی قفس آهنین(نشکن) نمی ­خواهد:

معاذالله که مرغ جان قفس را آهنین خواهد         معاذالله که سیمرغی در این تنگ آشیان باشد

مولوی

برخی هم مانند ارسطو و اغلب اندیشمندان اسلامی جان و تن را لازم و ملزوم هم می­ دانند. به این معنی که تن وسیله رشد و تکامل جان است. ارسطو در این باره می گوید: « تن را لازم است برای جان پرورش دهند و نفسانیات را تابع اراده عقلی سازند تا نفس آماده و قابل تفکر و تعقل شود، که آن خوشی حقیقی زندگی و غایت مطلوب است.»(تربیت بدنی از دیدگاه اندیشمندان غرب، ص 111)

بدین جهت در اسلام تنها به تربیت و پرورش جسم توجه نشده است، بلکه به موازات جسم به روح نیز توجه شده و دستورات فراوانی در زمینه تربیت و تقویت آن داده شده است. از نظر اسلام، پرداختن صرف به جسم ارزش چندانی ندارد و انسان را در محدوده حیوانیت نگه می ­دارد. نمی ­توان میان جان و تن جدایی انداخت. اگرچه دیدن و شنیدن با حواس جسمانی انجام می­ گیرد ولی چشم و گوش انسان، جدای از جان نمی ­توانند کاری انجام دهند؛ اگر هم انجام دهند در مرحله حیوانی می ­باشد. «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لایَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لایَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده ‏ایم [چرا که آنها] دلهایى دارند که با آن[حقایق را] دریافت نمى ­کنند و چشمانى دارند که با آنها نمى ‏بینند و گوش­ هایى دارند که با آنها نمى ‏شنوند آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‏ترند [آرى] آنها همان غافلان هستند.»(اعراف، آیه179) یعنی حواس آنها وظایف روانی خود را انجام نمی ­دهند، اگر چه از نظر ترکیب فیزیولوژی صحیح و سالم هستند وکار می­ کنند.

شهید مرتضی مطهری نیز در این باره  می ­نویسند: « اگر کسی تمام همش تقویت جسمش باشد، نقص کارش این نیست که جسمش را تقویت کرده و مثلا نگذاشته دندانش خراب شود، بلکه این است که جنبه ­های دیگر را مهمل گذاشته است. آن چیزی که در مورد این افراد بد است، حصر است؛ مثلا بازی کردن بچه بد نیست، بلکه لازم است، ولی این که فقط بازی کند بد است... تضعیف جسم در روش­ های غیر اسلامی یعنی همان روش معروف هندی، مطلوب است. آنها با پرورش جسم به همین معنا هم مخالفند، می­ گویند: جسم و قوای جسمانی را باید ضعیف نگه داشت. این در اسلام نیست ولی شک ندارد که تقویت و تربیت جسم برای انسان، از نظر اسلام هدف نیست؛ مطلوب هست، ولی نه به عنوان هدف، بلکه به عنوان وسیله و شرط؛ یعنی انسان جسم سالم و قوی نداشته باشد، روح سالم هم نخواهد داشت.»(تعلیم و تربیت در اسلام، ص66)

با توجه به رابطه تنگاتنگ جان و تن، هرچیزی که یکی از آنها را تحت تأثیر قرار دهد بدون تردید در دیگری هم اثر می  گذارد.