سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشتهای پراکنده

غدیر است سر فصل یک فصل زیبا         غدیر است گل ­پرور و عالم آرا

                                                       ابراهیم ترابی

فصل معانی مختلفی دارد:

     الف ـ بخشی از کتاب یا رساله؛ اگر آفرینش را مانند کتابی در نظر بگیریم بعد از فصل­ های توحید و نبوت، فصل ولایت و امامت قرار دارد در این فصل معنای ولایت تفسیر می ­شود، جایگاه ولی و وظایف مردم نسبت به او تبیین می­ گردد. سرفصل این بخش کتاب با داستان غدیر خم و خطبه تاریخی پیامبر اکرم (ص) ...آغاز می­ گردد.

    ب ـ جدا کردن؛ قرآن مجید قیامت را یوم ­الفصل خوانده است: «هذا یوم­ الفصل؛ این روز جدایی است.»(صافات، آیه31) همچنین در آیه: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هَادُوا وَ الصَّابِئِینَ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ؛ به تحقیق خداوند بین اهل ایمان و یهود و صابئان و نصاری و زرتشتی­ ها و آنان که به خدا شرک آوردند روز قیامت جدایی می­ افکند که خدا بر همه موجودات عالم گواه است.»(حج، آیه17) با این تحلیل قرآن هم «قول فصل» است چون جدا کننده میان حق و باطل می ­باشد: «وَ السَّمَاء ذَاتِ الرَّجْعِ وَ الأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ مَا هُوَ بِالْهَزْلِ؛ سوگند به آسمان پرباران و سوگند به زمین شخم خورده آماده کشت که ـ در حقیقت ـ قرآن گفتاری است که حق را از باطل جدا می ­کند و شوخی نیست.»(طارق، آیات14ـ11)

     بنابر این، غدیر جدا کننده حق و باطل، هدایت و ضلالت، بهشتیان و جهنمیان و جدا کننده یک فرقه نجات یافته از میان هفتاد و دو فرقه باقی ­مانده در آتش جهنم می ­باشد. حضرت على(ع) نقل می­ کنند پیامبراکرم(ص) به من فرمودند:«یا أباالحسن إِنَّ أُمَّةَ مُوسَى(ع) افْتَرَقَتْ بَعْدَهُ عَلَى إِحْدَى وَ سَبْعِینَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِیَةٌ وَ سَبْعُونَ فِی النَّارِ وَ افْتَرَقَتْ أُمَّةُ عِیسَى(ع) بَعْدَهُ عَلَى اثْنَتَیْنِ وَ سَبْعِینَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِیَةٌ وَ إِحْدَى وَ سَبْعُونَ فِی النَّارِ وَ إِنَّ أُمَّتِی سَتَفْتَرِقُ بَعْدِی عَلَى ثَلاثٍ وَ سَبْعِینَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِیَةٌ وَ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِی النَّارِ. فقُلتُ: یا رَسُولَ­ اللهِ و ما النّاجِیة؟ فَقالَ(ص): اَلمُتَمَسّکُ بِما أَنتَ وَ أصحابُکَ عَلیهِ؛ پیامبر اکرم(ص) فرمودند: یا اباالحسن! امت‏ موسی(ع) به هفتاد و یک فرقه تقسیم شدند که یک فرقه آن نجات یافته و بقیه آن گمراه و اهل آتش هستند و امت‏ حضرت عیسی(ع) به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند که یک فرقه آن نجات یافته و بقیه آن گمراه و اهل آتش ­هستند و امت‏ من به هفتاد و سه فرقه تقسیم می شوند که یک فرقه آن نجات یافته و بقیه آن گمراه و اهل آتش ­هستند. پس گفتم: ای رسول خدا(ص)، ناجیه چه کسی است؟ حضرت(ص) فرمودند: فرقه ناجیه فرقه ‏اى است که تمسک کند به آنچه که تو و پیروانت و اصحابت بر آن هستند.»(بحارالانوار، ج30، ص337)  

     شیخ صدوق نقل می ­کند: « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(ع) إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ یُؤْتَى بِکَ یَا عَلِیُّ عَلَى نَجِیبٍ مِنْ نُورٍ وَ عَلَى رَأْسِکَ تَاجٌ قَدْ أَضَاءَ نُورُهُ وَ کَادَ یَخْطِفُ أَبْصَارَ أَهْلِ الْمَوْقِفِ فَیَأْتِی النِّدَاءُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ جَلَّ جَلالُهُ أَیْنَ خَلِیفَةُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ؟ فَتَقُولُ: هَا أَنَا ذَا قَالَ فَیُنَادِی الْمُنَادِی: یَا عَلِیُّ أَدْخِلْ مَنْ أَحَبَّکَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ عَادَاکَ النَّارَ فَأَنْتَ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ أَنْتَ قَسِیمُ النَّار؛ رسول خدا(ص) به على بن ابى طالب(ع) فرمودند: روز قیامت که شود تو را بر اسبى نجیب از نور بیاورند و بر سرت تاجى باشد که نورش درخشان بتابد که نزدیک است دیده اهل محشر را خیره کند و ندا از طرف خداى جل جلاله رسد: که کجاست خلیفه مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ؟ تو می­ گویى: من اکنون حاضرم. سپس جارچى جار کشد: اى على هر که دوستت دارد به بهشت ببر و هر که دشمنت دارد به دوزخ بر، تویى قسیم بهشت، تویى قسیم دوزخ.»(امالی، ص361)

 

 


واقعه غدیر از مهم‌ترین وقایع تاریخ اسلام است. رسول اکرم(ص) در روز 18 ذی‌الحجه سال دهم هجری قمری هنگام بازگشت از حج در مکانی به نام غدیر خم، امام علی(ع) را ولی و جانشین خود معرفی نمودند و حاضران که بزرگان صحابه نیز در میان‌ آنها بودند در آنجا با امام علی(ع) بیعت کردند.

بنابر روایات، اواخر ماه ذیقعده سال دهم هجری پیامبر اعظم(ص) همراه هزاران نفر برای ادای مناسک حج از مدینه حرکت کردند. حضرت علی(ع) برای تبلیغ اسلام در یمن بودند، هنگامی که از تصمیم رسول اکرم(ص) برای سفر حج آگاه شدند همراه عده‌ای به سمت مکه حرکت نموده و پیش از آغاز مناسک، به رسول‌ خدا(ص) پیوستند. اعمال حج پایان یافت و مسلمانان مکه را ترک و به طرف مدینه بازگشتند.

حاجیان در روز 18 ذی الحجه به غدیر خم رسیدند و پیش از جدایی اهالی شام، مصر و عراق از جمعیت، جبرئیل(ع) آیه تبلیغ را بر پیامبر اکرم(ص) نازل کرد و از جانب خداوند، به رسول خدا(ص) امر نمود تا حضرت علی(ع) را به عنوان ولی و وصی بعد از خود، به مردم معرفی کنند.

پس از نزول این آیه، رسول گرامی اسلام(ص) دستور توقف کاروان را صادر نمودند؛ آنان که پیشاپیش رفته بودند، به محل غدیر بازگشتند و کسانی که عقب مانده‌ بودند، به کاروان ملحق شدند. رسول اکرم(ص) پس از ادای نماز ظهر، خطبه‌ای ایراد کردند که به خطبه غدیر مشهور شد.

آن حضرت(ص) بعد از حمد خدا و بیانات مقدماتی دست حضرت علی(ع) را بلند نمودند تا مردم ایشان را ببینند. آنگاه فرمودند: «ای مردم، آیا من از خود شما، به ولایت شما سزاوار‌تر نیستم؟» مردم پاسخ دادند: «آری،‌ ای رسول خدا.» حضرت فرمودند: «خداوند ولی من است و من ولی مؤمنین‌ام و من به خود شما و ولایت شما سزاوارترم. پس هر کس که من مولای اویم، علی مولای اوست.» رسول خدا(ص) این جمله را سه بار تکرار کردند و فرمودند: «خداوندا، دوست بدار و سرپرستی کن هر کسی را که علی را دوست دارد و او را مولای خود بداند و دشمن بدار هر کسی را که او را دشمن می‌دارد و یاری نما هر کسی را که او را یاری می ­نماید و به حال خود رها کن هر کس را که او را وا می‌گذارد.» سپس خطاب به مردم فرمودند: «حاضران این پیام را به غایبان برسانند.»

پیامبر اکرم(ص) دستور دادند خیمه‌ای برای حضرت علی(ع) برپا کردند. آن حضرت(ع) در خیمه نشستند و مؤمنان دسته دسته خدمت ایشان رسیدند و به عنوان امیرمؤمنان با ایشان بیعت نمودند.

 

 


بر اساس حدیث قدسی که از رسول اکرم(ص) نقل شده است، خداوند فرمود: «لایَسَعُنی اَرضی و لاسَمائی وَ لکِن یَسَعُنی قَلْبُ عَبدی التَّقی ِالنَّقی ِالوَادع؛ یعنی مرا از غایت عظمت و کبریا گنجایی در ارض و سما نیست، ولیکن جای گنجایی این گنج، کنج دل بنده ­ای است که دل از همه عالم  برداشته باشد؛ و تعلّق ماسوی را از خاطر فروگذاشته بُوَد؛ و خانه یار را از خیال اغیار خالی ساخته و به قصر ِقیصر از قصور ِهمّت نپرداخته باشد.»(جواهرالاسرار و زواهرالانوار، ج2، ص200) همچنین روایت شده است که خداوند به موسی(ع) فرمود: «یا موسی فرغ لی بیتا حتّی أسکنه.» موسی(ع)گفت: «خداوندا تو از جا و مکان منزّهی. تو را خانه کجا باشد و کدام خانه لایق تو باشد؟» خداوند فرمود: «لایسعنی ارضی و لاسمائی و انّما یسعنی قلب عبدی المؤمن.»(کشف الحقایق، ص228) و امام صادق(ع) فرمودند: «القَلْبُ حَرَمُ اللهِ فَلا تُسْکِنْ فِی حَرَمِ الله غیَرَ الله؛ دل حرم خداست، پس در حرم خدا، غیر خدا را ساکن مکن.»(بحار الانوار، ج70، ص25)

انسان باید مواظبت کند کسی و چیزی وارد قلب نشود اگر غفلت کرد و به غیر خدا برای ورود به قلب راه داد باید در اولین فرصت آن را از قلب خود بیرون کند.

 

 


انسان غیر از بدن مادی، حقیقت دیگری به نام روح دارد که او  را از سایر حیوانات متمایز می­ گرداند. روح انسانی، دو بعد ادراکی و گرایشی دارد. بعد ادراکی انسان در دو حوزه نظری و عملی قرار گرفته است:

الف ـ ادراک نظری؛ شناختی است که از طریق صورت ­ها و مفاهیم ذهنی برای انسان حاصل می شود؛ مانند: صورت ذهنی از درخت که با دیدن آن در ذهن انسان حاصل می شود. به این ادراک، علم حصولی گفته می ­شود. در مقابل به آگاهی بدون واسطه و شناخت مستقیم، علم حضوری گفته شده است مانند آگاهی انسان به حالت روانی و عواطف خود هنگامی که دچار ترس شده است.

ب ـ ادراک عملی؛ شناختی است که به حوزه عمل ـ یعنی بایدها و نبایدها ـ مربوط می ­شود؛ مانند: خوب بودن عدالت و زشت بودن دروغگویی؛

بعد گرایشی انسان همان تمایلاتی است که با روح او عجین شده ­اند مانند گرایش به حفظ ذات که به آن غریزه گفته می شود و میان انسان و حیوان مشترک است و میل به پرستش خدا و کسب دانش که فطری است و مختص انسان می­ باشد. این تمایلات بر اثر عوامل خارجی و القائات محیط و جامعه و تربیت پدیده نیامده ­اند ولی عوامل خارجی، در رشد و شکوفایی آنها موثر می باشند.

به طور کلی ادراک، به معنای علم و آگاهی از جهان درون و دنیای بیرون است. موجودات زنده به کمک حواس خود از وجود واقعیات دنیای خارج یا داخل مطلع می­ گردند. این احساس پس از تفسیر و تعبیر به ادراک می­ انجامد. هر فعالیت ادراکی به عنوان چهارچوب مرجعی در چگونگی درک علایم و محرک­ های محیطی مورد ادراک، سازمانی خاص پیدا می کند که در فعالیت های بعدی همانند یک فرآیند تصمیم­ گیری و گزینش عمل می ­کند.  به بیان دیگر ادراک، فرایندی است که موجودات با استفاده از آن، محرک­ های محیطی را از طریق حس­ های خود (بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و بساوایی) دریافت نموده و آنها را سازماندهی می­ کنند.

 

 


تاریکی و ظلمت حالتی است که در صورت نبود نور به وجود می‌آید. قرآن مجید برای بیان شدت و کثرت تاریکی ـ به طوری که شخص، راهی برای رسیدن به روشنایی پیدا نکند ـ از واژه ظلمت استفاده کرده و شکم ماهی را در داستان حضرت یونس به عنوان نمونه مطرح نموده است: « وَ ذَاالنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ؛[به یاد آور] ذوالنون (حضرت یونس) را هنگامی که خشمگین از میان قوم خویش بیرون رفت و چنین می‌پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت [اما موقعی که در شکم ماهی فرو رفت] در آن تاریکی‌ها صدا زد: خداوندا جز تو معبودی نیست، منزهی تو و من از ستم­کاران بوده‌ام. ما دعای او را به اجابت رساندیم و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم، همین ­گونه انسان‌های مؤمن را از ظلمات و گرفتاری‌ها نجات می‌دهیم.»(انبیاء، آیات88 ـ87)

همین تعبیر درباره رحم مادران ـ که جایگاه تاریکی است ـ بکار‌ گرفته شده است: « خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ خَلْقًا مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُمَاتٍ ثَلاثٍ ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ؛ [او] شما را از یک تن (حضرت آدم) آفرید پس، از آن جفت او (حضرت حوّا) را قرار داد و برای استفاده شما هشت قسم از چهارپایان ایجاد کرد و شما را در باطن رحم مادران در سه تاریکی (مشیمه و رحم و بطن) با تحولات گوناگون [بدین خلقت زیبا] می‌آفریند، این خداست پروردگار شما که سلطان ملک وجود اوست، هیچ خدایی جز او نیست، پس [ای مشرکان] به کجا ‌برده می ­شوید؟»(زمر، آیه6)

پس در اصطلاح قرآن، تاریکی جایی است که وقتی انسان در آن وادی قدم می­ گذارد همه راه‌های نجات بر او بسته می‌شود و قادر به یافتن راه خود نمی­ باشد.

از لحاظ حیات معنوی، جهل و نادانی نیز ظلمت و تاریکی است برخلاف علم که نور است و انسان در پرتو آن، همه جا را دیده و راه را از چاه تشخیص می ­دهد، در تاریکی همه چیز از نظر پنهان می ­شود و تمییز راه از چاه ـ اگر محال نباشد ـ خیلی سخت می ­شود. قرآن کریم می ­فرماید: « أَوَمَنْ کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ؛ آیا کسى که مرده[دل] بود و زنده‏ اش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود چون کسى است که گویى گرفتار در تاریکی ­هاست و از آن بیرون‏ آمدنى نیست این گونه براى کافران آنچه انجام مى‏ دادند زینت داده شده است.»(انعام، آیه122)

یکی از مصادیق نور، انبیا و امامان و هادیان جامعه هستند همانگونه که تاریکى مادی فقط با نور از بین مى رود، تاریکى  هاى معنوى از قبیل جهل، غفلت، گناه و امثال آن نیز با نور هدایت و امامت برطرف مى ­شود. وقتی انسان در وادی تاریکی­ ها گرفتار شد، نمی تواند چیزی را ببیند مگر اینکه خداوند نوری در مسیر او قرار دهد:  « أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ؛ یا [اعمالشان] مانند تاریکی­ هایی است در دریایی بسیار عمیق که همواره موجی آن را می پوشاند و بالای آن موجی دیگر است و بر فراز آن ابری است، تاریکی­ هایی است برخی بالای برخی دیگر؛ [مبتلای این امواج و تاریکی­ ها] هرگاه دستش را بیرون آورد، ممکن نیست آن را ببیند و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده است، برای او هیچ نوری نیست.»(نور، آیه40)

در احادیث منقول از ائمه معصوم(ع) امامت به عنوان نوری تعبیر شده است که در قلوب مؤمنان می­ تابد. ثقه الاسلام کلینی به نقل از ابی خالد کابلی روایت کرده است که گفت: « سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اَلنُّورِ اَلَّذِی أَنْزَلْنا فَقَالَ: یَا أَبَا خَالِدٍ، اَلنُّورُ وَ اَللَّهِ اَلأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(ص) إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ وَ هُمْ وَ اَللَّهِ نُورُ اَللَّهِ اَلَّذِی أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اَللَّهِ نُورُ اَللَّهِ فِی اَلسَّمَاوَاتِ وَ فِی اَلأَرْضِ وَ اَللَّهِ یَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ اَلإِمَامِ فِی قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ اَلشَّمْسِ اَلْمُضِیئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اَللَّهِ یُنَوِّرُونَ قُلُوبَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ یَحْجُبُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ یَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ وَ اَللَّهِ یَا أَبَا خَالِدٍ لاَیُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ یَتَوَلاَّنَا حَتَّى یُطَهِّرَ اَللَّهُ قَلْبَهُ وَ لاَیُطَهِّرُ اَللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى یُسَلِّمَ لَنَا وَ یَکُونَ سِلْماً لَنَا فَإِذَا کَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اَللَّهُ مِنْ شَدِیدِ اَلْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ اَلْأَکْبَرِ؛ ابوخالد کابلی گوید: از امام باقر(ع) پرسیدم تفسیر قول خدای عز و جل را در مورد آیه « به خدا و رسولش و نوری که فرستاده ­ایم ایمان آورید...» فرمود: ای اباخالد به خدا سوگند که مقصود از نور، ائمه از آل محمد(ص) می ­باشند تا روز قیامت، به خدا که ایشانند همان نور خدا که فرو فرستاده، به خدا که ایشانند نور خدا در آسمان­ها و زمین، به خدا ای اباخالد، نور امام در دل مومنین از نور خورشید تابان در روز، روشن­تر است، به خدا که ائمه دل­های مومنین را منور سازند و خدا از هر کس خواهد نور ایشان را پنهان دارد، پس دل آنها تاریک گردد، به خدا ای اباخالد بنده ­ای ما را دوست ندارد و از ما پیروی نکند تا اینکه خدا قلبش را پاکیزه کرده باشد و خدا قلب بنده­ ای را پاکیزه نکند تا اینکه با ما خالص شده باشد و آشتی کرده باشد و چون با ما سازش کرد خدا از حساب سخت نگاهش دارد و از هراس بزرگ روز قیامت ایمنش سازد.» اصول کافی، ج 1، ص150)

بنابر این در جهان تاریک و ظلمانی که خوب و بد از هم تمییز داده نمی ­شود به یقین انسان به تنهائی نمی‌تواند راه را از چاه تشخیص داده و به مسیر حقیقت راه یابد. او برای رسیدن به سعادت به راهنمائی نیاز دارد که مصون از هر گونه خطا و اشتباهی باشد تا با راهنمایی او راه حق را پیدا نماید؛ در غیر این صورت، ادامه حیات انسان به مثابه راه رفتن در تاریکی می‌باشد که بی­ شک تیشه ­هایی (اشتباهاتی) را که ریشه انسان­ها (انسانیت) را می­ کند نخواهد دید.