سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشتهای پراکنده

 

ساقی بیار باده که ایام بس خوش است            امروز روز باده و خرگاه و آتش است

مولوی

ساقی در اصطلاح اهل تصوف عبارت است از فیض­ رساننده، ترغیب­ کننده که به کشف رموز و بیان حقایق، دل­های عارفان را آباد می­ کند. مصادیق ساقی عبارتند از:

ـ پیر و مرشد کامل

ـ چشم و گوش آدمی که اکثر اسباب مستی از این دو راه به او می‌رسد.

ـ صورت­ های زیبا که سالک از دیدن آنها خمار و مست می ­شود.

ـ خداوند فیاض مطلق که شراب عشق و محبت به عاشقان خود می­ دهد ایشان را محو و فانی می­ گرداند:

شرابی جو ز جام وجه باقی             سقاهم ربهم او راست ساقی

محمود شبستری

«عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا؛ [بهشتیان را] جامه ‏هاى ابریشمى سبز و دیباى ستبر در بر است و پیرایه آنان دستبندهاى سیمین است و پروردگارشان باده‏ اى پاک به آنان مى ‏نوشاند.»(دهر، آیه21)

 

 


 

دام سخت است مگر یار شود لطف خدا       ور نه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم

حافظ

در بیان متکلمان، لطف یکی از صفات فعل الهی است و مقصود از آن، این است که خداوند آنچه مایه گرایش مکلّفان به طاعت و دوری از معصیت می‎ باشد را در حق آنان انجام داده است. البته این امر مقتضای عدل و حکمت الهی می­ باشد. از جهات مختلف، برای لطف، اقسامی را در نظر گرفته ­اند؛ لطف از یک جهت سه گونه است:

الف ـ لطفی که فعل مستقیم و بی‎ واسطه خداوند است. مانند تشریع تکالیف دینی، ارسال پیامبران

ب ـ لطفی که فعل مباشری کسی است که مورد لطف قرار گرفته است. مانند تفکر و نظر در معجزات پیامبران

پ ـ لطفی که فعل مکلفان دیگر است. مانند امر به معروف و نهی از منکر

از تعالیم اسلام، به روشنی استفاده می‎ شود که ارسال پیامبران، اخلاق ویژه و سیره عملی آنان، انزال کتب آسمانی، بیان معارف الهی در قالب مثال‎ های ساده و گویا، انذار و تبشیرهای الهی توسط پیامبران، مصائب و ناملایمات، نعمت‎ ها و موهبت‎ های مادی، نصرت‎ ها و امدادهای غیبی، از مصادیق و مظاهر لطف الهی به شمار می‎ روند. البته برخی از آنها مقتضای حکمت خداوند و برخی مظهر و جلوه جود و احسان الهی‎ هستند که مدام جریان دارد .

از دیدگاه قرآن، بعثت پیامبران بشیر و نذیر حجّت را بر مردم تمام کرده و راه اعتذار را بر آنها می ‎بندد: «رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّیَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً؛ پیامبرانی که مژده ­رسان و بیم دهنده بودند تا برای مردم در پیشگاه خداوند پس از فرستادن پیامبران، حجت و عذری نباشد؛ خداوند همواره شکست ناپذیر و حکیم است.»(نساء، آیه165) جمله «عزیزاً حکیماً» بیانگر این است که بالذات کسی را بر خداوند حقی نیست و حجتی ندارد. از آنجا که خداوند حکیم است و مقتضای حکمت، هدایت بشر به وجه اکمل می ­باشد پیامبران را مبعوث نمود تا علاوه بر ابلاغ احکام الهی به آنان، از طریق بشارت و انذار آنان را به عمل به احکام الهی تشویق نمایند و از نافرمانی خداوند برحذر دارند.

از مولای متقیان حضرت علی(ع) درباره غرض از آفرینش بشر و فلسفه تکلیف، روایتی نقل شده است که بیانگر جریان دائمی الطاف الهی است؛ آن حضرت(ع) می فرمایند: «خداوند انسان ها را آفرید و خواست که آنان دارای اخلاق و رفتار پسندیده باشند و می‎ دانست که آنان چنین نخواهند شد، مگر این که آنچه مایه سود و زیان آنهاست را بیان کند که این کار در گرو امر و نهی (تکالیف دینی) است و امر و نهی نیز مستلزم وعد و وعید و بیم و امید است و تحقق آنها در گرو آلام و لذایذ است. بدین جهت، زندگی دنیا را با لذایذ و آلام در آمیخت تا آنان را بر لذایذ و آلام اخروی رهنمون گردد.»(بحارالانوار، ج 5، ص316)

 

 


 خواهش­گری، پایمردی، خواستاری، درخواست بخشش:

پشتم قوی به فضل خدای است و طاعتش                    تا در رسم مگر به رسول و شفاعتش

                                                                                          ناصرخسرو

فردا هم از شفاعت او کار آن سرای                    در حضرت کریم تعالی برآورم

                                                                                      خاقانی

    شفاعت از ماده «شفع» به معنای جفت شدن با چیزی است و در اصطلاح به حائل شدن برای رفع ضرر از کسی و یا رساندن منفعتی به او گفته می ­شود. به بیان دیگر، خواهش شخص آبرومندی از بزرگی برای عفو مجرمی یا افزایش پاداش خدمتگزاری شفاعت است. حقیقت مطلب این که، شخص متوسل به شفیع چون نمی­ تواند با اتکا به نیروی خود به اهدافش برسد نیروی خود را با نیروی شفیع گره زده و آن را دو چندان می­ کند تا به خواسته ­اش نائل شود. دین مبین اسلام با شرایطی شفاعت را پذیرفته است:

     الف ـ شفاعت مختص خداست: «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعَاءَ قُلْ أَوَ لَوْ کَانُوا لایَمْلِکُونَ شَیْئًا وَ لایَعْقِلُونَ* قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعًا لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ؛ آیا غیر از خدا شفاعت­گرانى براى خود گرفته­ اند؟ بگو: آیا هر چند اختیار چیزى را نداشته باشند و نیندیشند؟ بگو: شفاعت‏ یکسره از آن خداست. فرمانروایى آسمان ها و زمین خاص اوست.‏ سپس به سوى او باز گردانیده مى ‏شوید.»(زمر، آیات44ـ43) همچنین آیه: «وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لایَضُرُّهُمْ وَ لایَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هَؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لایَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَ لا فِی الأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ؛ و به جاى خدا چیزهایى را مى­ پرستند که نه به آنان زیان مى ‏رساند و نه به آنان سود مى‏ دهد و مى‏ گویند اینها نزد خدا شفاعتگران ما هستند. بگو: آیا خدا را به چیزى که در آسمان ها و در زمین نمى ‏داند، آگاه مى ‏گردانید؟ او پاک و برتر است از آنچه [با وى] شریک مى ‏سازند.» (یونس، آیه18)

    ب ـ شفاعت به اذن خداست: «اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاتَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لانَوْمٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لایُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلا بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لایَؤدُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ؛ خداست که معبودى جز او نیست. زنده و برپادارنده است. نه خوابى سبک او را فرو مى ‏گیرد و نه خوابى گران. آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است از آن اوست کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند آنچه در پیش روى آنان و آنچه در پشت‏ سرشان است مى ‏داند و به چیزى از علم او جز به آنچه بخواهد احاطه نمى ‏یابند. کرسى او آسمان ها و زمین را در بر گرفته و نگهدارى آنها بر او دشوار نیست و اوست والاى بزرگ.»(بقره، آیه255)

       بنابر این در مسأله شفاعت، رضایت خداوند نسبت به شفاعت شوندگان شرط است و فیض شفاعت نصیب هر کس نمی ­شود. به عنوان مثال شفاعت شامل حال کسانی که ­نماز نمی­ خوانند، زکات نمی­ دهند و روز قیامت را تکذیب می­ کنند نخواهد شد: «فِی جَنَّاتٍ یَتَسَألُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِینَ * مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ * قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ * وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ * وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ * وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ * حَتَّی أَتَانَا الْیَقِینُ * فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ؛[بهشتیان] در بهشت از مجرمین سؤال می ‏کنند که چه کردید که اینک گرفتار عذاب دوزخ شدید؟[دوزخیان] می‏ گویند: ما از نمازگزاران نبودیم و با پرداخت زکات دستگیری از مسکینان نکردیم و همواره عمر خویش را با اهل باطل به بطالت گذراندیم و روز جزا و قیامت را دروغ می ‏پنداشتیم تا این که ناگاه مرگ گریبان ما را گرفت و برایمان یقین حاصل شد.[اما اینان باید بدانند که] با این وضع، شفاعت شافعان در روز رستاخیز هرگز شامل حال آنها نمی‏شود.» (مدّثر، آیات 48 ـ40)