سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشتهای پراکنده

شیخ، سالخورده، مسن، مراد، مرشد، پیشوا، قطب:

جز به تدبیر پیر کار مکن             پیر دانش نه پیر چرخ کهن

سنائی

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت              آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد

حافظ

پیر یک اصطلاح عرفانی است و به معنای مرشد، پیشوا، هادی، شیخ، قطب و انسان کامل می ­باشد. یکی از ارکان مهم تربیتى عرفان، رابطه مراد و مرید است. از بُعد تربیتى، یک سالک باید تحت راهنمایى پیر ـ که مرشد او در سیر و سلوک است ـ طی طریق نماید؛ گام نهادن در این راه، بدون همراهى خضر دشوار و غیرممکن است و سالک آسیب جدی می­ بیند و ممکن است بر اثر بی ­توجهی و اطاعت کورکورانه از فردی نااهل، مورد سوء استفاده قرار گرفته و به جاى معرفت، به ضلالت و گمراهى افتد:

قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن          ظلمات است بترس از خطر گمراهی

حافظ

با توجه به وجود افراد فرصت طلب که با شیادی و طرح موضوعات فریبنده، دل افراد حقیقت­ جو را فریفته و گمراه مى سازند؛ عرفا هم مانند علماى اخلاق بر داشتن استاد و مراد تأکید کرده ­اند:

پیر ره کبریت احمر آمده است          سینه او بحر اخضر آمده است

هرکه او کُحلی نساخت از خاک پیر       خواه پاک و خواه گو ناپاک میر

راه دور است و پر آفات ای پسر           راهرو را می‌بباید راهبر

گر تو بی رهبر فرود آیی به راه        گر همه شیری، فرود افتی به چاه

عطار

پیر، انسانی کامل و فردی بانفوذ و مقتدر است که در علوم شریعت، طریقت و حقیقت تبحر کامل دارد و مرید را به راه راست هدایت می ­کند. او رابط سالک و خدا بوده و مانند پدری مهربان برای هدایت فرزندش می­ کوشد و مرید سالک مانند فرزند حرف شنو تلاش می­ کند به کمک او به حق برسد. دستورات پیر در هر مورد بدون‌ چون ‌و ‌چرا اطاعت می‌شود.

پیر را بگزین که بی پیر این سفر              هست بس پر آفت و خوف خطر

آن رهی که بارها تو رفته‌‌‌ای           بی قلاوز اندر آن آشفته‌‌‌ای

پس رهی را که ندیدستی تو هیچ          هین مرو تنها ز رهبر سر مپیچ

گر نباشد سایه او بر تو گول              پس تو را سرگشته دارد بانگ غول

غولت از ره افگند اندر گزند              از تو داهی‌‌تر درین ره بس بُدند

مولوی

 

 


از شهرهای استان آذربایجان شرقی است که در 65 کیلومتری شمال غرب تبریز واقع شده‌است. این شهر با 28 کیلومتر مربع مساحت، دومین شهر بزرگ استان و 156873نفر جمعیت، سومین شهر پرجمعیت استان پس از تبریز و مراغه محسوب می‌شود.

بطلیموس، جغرافی‌دان یونانی که قبل از میلاد می‌زیسته، از این شهر به نام «ماندگار» نام برده و آن را یکی از آبادترین شهرها در تاریخ می‌خواند. در روایات باستانی ارامنه آمده‌است که همسر نوح در مرند مدفون شده ‌است.(ر.ک: سفرنامه شاردن، ص40 ؛ سفرنامه تاورنیه، ص54)

اهالی شهر مرند، به زبان ترکی آذری و با لهجه محلی صحبت می­ کنند. شهر مرند نسبت به شهرهای دیگر استان، بیشتر جاذبه تجارتی دارد و مردم به مشاغل تجارت خُرد روی آورده‌اند. شهر مرند، یکی از کانون‌های مهم قالی‌بافی در سطح کشور محسوب می‌شود. سبدبافی، سفال‌گری و سرامیک‌سازی از دیگر صنایع این شهر است.

اقتصاد مرند بر پایه کشاورزی استوار است. تمام منطقه مرند بنا به شرایط طبیعی برای دامداری و کشاورزی مناسب می‌باشد.  محصولات مهم مرند گندم، جو، حبوبات و صیفی­ جات می‌باشد. محصولات باغی از جمله زردآلو، انگور، سیب زنوز، پسته یامچی و زعفران بناب علاوه بر مصارف داخلی به سایر شهرها صادر می‌شود.

از اماکن تاریخی و باستانی این شهر می‌توان به قلعه مانداگارانا، مسجد جامع، امامزاده احمد، امامزاده ابراهیم، تپه باستانی سیوان و بازار کوزه‌فروشان، مسجد بازار، کاروانسرای عباسی و... اشاره کرد.

شهر مرند به دلیل قرارگرفتن در شاهراه ارتباط ایران ـ اروپا از موقعیت بی‌نظیر جغرافیایی و ارتباطی برخوردار است. بزرگ­راه تبریز ـ مرند، جاده مرند ـ بازرگان، جاده مرند ـ جلفا از مهم‌ترین راه‌های ارتباطی این شهر می‌باشد. این شهر در مسیر راه آهن برقی تبریز به جمهوری آذربایجان قرار دارد.

مهتر قالیان و نور مرند          میلشان جز به سربلندی نیست

دو کریمند راست باید گفت             که مرا طبع کژ پسندی نیست

هر کجا دل شکسته‌ای بینند           کارشان جز شکسته بندی نیست

لیک چون طالعم به صحبتشان        نیست، در دل مرا نژندی نیست

چون مهذب مراست وان دو نه‌اند      عافیت هست و دردمندی نیست

چون مرا سندس است و استبرق            شاید ار قالی مرندی نیست

خاقانی

 

 


بنابر نقل کتب تاریخ، در عمل به وصیت حضرت زهرا(س) دفن آن حضرت شبانه انجام گرفت. وصیت حضرت زهرا(س) چنین بود : «بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. هذا ما اَوْصَتْ بِهِ فاطِمَةُ بِنْتُ رَسولِ اللهِ، اَوْصَتْ وَ هِیَ تَشْهَدُ اَنْ لا الهَ اِلاّ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ وَ اَنَّ الْجَنَّةَ حَقُّ وَ النّارَ حَقُّ وَ اَنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لارَیْبَ فیها وَ اَنَّ اللهَ یَبْعَثُ مَنْ فُی الْقبورِ، یا عَلِیُّ اَنَا فاطِمَةُ بَنتُ مُحَمَّدٍ(ص) زَوَّجْنَی اللهُ مَنْکَ لأکونَ لَکَ فِی الدُّنیا وَ الاخِرةِ، اَنْتَ اَوْلی بِی مِنْ غَیْرِی، حَنِّطْنی و غَسِّلْنِی و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ ادْفِنِّی بِاللَّیْلِ وَ لاتُعْلِمْ اَحَداً وَ اَسْتَوْدِعُکَ اللهَ و اقْرَءُ عَلی وُلْدِی السَّلامَ اِلی یَومِ الْقِیامَةِ؛ به نام خداوند بخشنده و مهربان، این وصیت نامه فاطمه دختر رسول خدا(ص) است و در حالی وصیّت می­ کند که شهادت می­ دهد خدایی جز خدای یگانه نیست و محمّد(ص) بنده و پیامبر اوست و بهشت حق است و آتش جهنم حق است و همانا روز قیامت فرا خواهد رسید و شکّی در آن نیست و خداوند مردگان را از قبر زنده کرده، وارد محشر می­ کند. ای علی! من فاطمه دختر محمّد هستم. خدا مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. تو از دیگران بر من سزاوارتری. حنوط و غسل و کفن کردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگزار و شب مرا دفن کن و به هیچ کس اطّلاع نده. تو را به خدا می ­سپارم و بر فرزندانم تا روز قیامت، سلام و درود می ­فرستم.(عوالم، ج11، ص514؛ بحارالانوار، ج43، ص214؛ ج100، ص185؛ ج78، ص390)

در بیان علت وصیت باید گفت: بنابر اقتضای سیاسی، باید نماز میّت دختر پیامبر اکرم(ص ) را حاکم اسلامی ـ خلیفه اول ـ که خود را از هر جهت، یک فرد شایسته برای جانشینی پیامبر اکرم(ص) می داند، بخواند. با این وصیت، حضرت صدیقه طاهره(س) این حربه را از دست آنها گرفت. دفن شبانه و اقامه نماز میت بدون حضور و اطلاع خلیفه و مخفی بودن قبر، اسرارى است که در درون خود پیام‌هایی دارد. این اقدام سیاسی حضرت زهرا(س) چندین پرسش را در برابر مورخان و آیندگان قرار می ­دهد تا بپرسند: چرا قبر فاطمه(س) پنهان است؟ چرا دختر پیامبر شبانه و پنهانى دفن شد؟ و...

Image for post

محمد بن اسماعیل بخارى در این مورد مى‌نویسد: «وَ عَاشَتْ بَعْدَ النبی صلى الله علیه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّیَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِیٌّ لَیْلا و لم ­یُؤْذِنْ بها أَبَابَکْرٍ وَ صَلَّى علیها؛ فاطمه زهرا(س)، شش ماه پس از رسول خدا(ص) زنده بود، زمانى که از دنیا رفت، شوهرش علی(ع) او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را با خبر نساخت و بر او نماز خواند.»(صحیح البخاری، ج 4، ص1549)

شیخ صدوق در باره علت دفن شبانه آن حضرت(س) مى‌نویسد: «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ علیه السلام لأَیِّ عِلَّةٍ دُفِنَتْ فَاطِمَةُ(علیها السلام) بِاللَّیْلِ وَ لَمْ ­تُدْفَنْ بِالنَّهَارِ قَالَ لأَنَّهَا أَوْصَتْ أَنْ لایُصَلِّیَ عَلَیْهَا رِجَالٌ[الرَّجُلانِ‏]؛ علی بن ابوحمزه از امام صادق(ع) پرسید: چرا فاطمه را شب دفن کردند نه روز؟ فرمود: فاطمه(س) وصیت کرده بود مردان[آن دو مرد: ابوبکر و عمر] بر جنازه آن حضرت نماز نخوانند.»(علل الشرایع، ج‏1، ص185)

 

 


بنابر نقل کتب تاریخی، فدک در زمان حیات رسول اکرم(ص) در اختیار حضرت زهرا(س) قرار گرفت. بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) و تبدیل امامت به خلافت و تعیین ابوبکر به عنوان خلیفه اول در جریان شورای سقیفه بنی ساعده، وقایع جانکاهی رخ داد که یکی از این وقایع هتک حریم خانه حضرت زهرا(س)، تازیانه و سیلی خوردن دخت نبی مکرم اسلام(ص) بود که به شهادت آن حضرت(س) در فاصله کوتاهی بعد از رحلت پیامبر اعظم(ص) منجر شد.

شیخ مفید ـ به نقل از امام صادق(ع) ـ جریان سیلی خوردن حضرت زهرا(س) را چنین توضیح می­ دهد: «بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) فدک که از طرف آن حضرت(ص) به فاطمه زهرا(س) اعطا شده بود توسط ابوبکر و عمر غصب شد و طی محاجه ­هایی که[حضرت] علی(ع) و[حضرت] فاطمه(س) کردند و گواهانی که ارائه نمودند، ابوبکر و عمر قبول نکردند...تا این که [حضرت] علی(ع) به [حضرت] فاطمه(س) فرمودند: وقتی که ابوبکر تنهاست پیش او برو و بگو که تو امروز در جای پیامبر اکرم (ص) نشستی و ادعای مقام پدرم و خلافت او را کرده ­ای؛ اگر فدک ملک تو هم بود و من از تو می­ خواستم که آن را به من ببخشی، بر تو واجب بود که آن را به من بدهی. حضرت زهرا (س) نزد ابوبکر آمد و این مطلب را فرمود. ابوبکر گفت: راست می­ گویی، سپس در ورقه ­ای مطلبی نوشت که دال بر برگرداندن فدک به آن حضرت(س) می ­نمود. چون[حضرت] فاطمه زهرا(س) بیرون آمد، بین راه عمر را دید و عمر از آن نوشته سؤال کرد و حضرت (س) فرمود: نوشته­ ای است که ابوبکر برای برگرداندن فدک برایم نوشته است. عمر گفت: آن را به من بده ولی حضرت(س) ابا کرد و آن را نداد. در این جا عمر برای گرفتن کاغذ جسارتی عظیم به حضرت زهرا(س) نمود و با قساوت قلب با پا به فاطمه زهرا زد و سیلی به صورت مبارک آن حضرت (س) زد؛ به طوری که در اثر آن گوشواره حضرت(س) شکست و خدا می­ داند چه حالی پیدا کرد.»(الاختصاص، ص183؛ بحارالأنوار، ج29، ص129)

علامه مجلسی می­ نویسد: «در موقع هجوم به خانه فاطمه زهرا(س) عمر با سیلی محکمی به صورت فاطمه(س) زد و از ضرب آن گوشواره در گوش حضرت(س) در زیر لباسش شکست.»(بحارالانوار، ج53، ص18)

 

 


حضرت زهرا(س) اولین شهید راه ولایت می­ باشند؛ در روزهای سخت تنهایی که یکصد هزار مسلمان حاضر در روز غدیر، صم و بکم تماشاگر ظلم اصحاب سقیفه بودند، حضرت زهرا(س) به همراه تعداد انگشت شماری از صحابه به دفاع از حریم ولایت برخاستند و تا آخرین نفس در این راه ثابت­ قدم ماندند. آن حضرت(س) خطاب به مولایشان، امیرمومنان می­ فرمایند: «روحی لروحک الفداء و نفسی لنفسک الوقاء؛ جانم فدای جان تو و نفس من نگاهبان نفس تو باد!»(الکوکب الدرّی، ج1، ص196)... در نهایت آن حضرت(س) با قرار گرفتن در بین در و دیوار جام شهادت را به سرکشیدند.

«مقاتل بن عطیه می‏ گوید: ابابکر بعد از آن که با تهدید و ترس و شمشیر از مردم بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به درب خانه علی و زهرا علیهما السلام فرستاد. عمر هیزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتش کشید، هنگامی که فاطمه زهرا علیهاالسلام پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمر آن چنان حضرت فاطمه علیهاالسلام را پشت در فشار داد که فرزندش را سقط نمود و میخ در به سینه حضرت فرو رفت و حضرت به[بستر] بیماری افتاد تا آن که از دنیا رفت.»(الامامة و الخلافة، ص160)

علامه مجلسی در بحارالانوار به نامه­ ای از عمر بن خطاب به معاویه اشاره می­ نماید که در آن می­ نویسد: «در حالی که او [حضرت زهرا] سینه خود را به درب چسبانده و خود را به پشت درب پوشانده بود با لگد محکم به درب خانه زدم و شنیدم فریادی کشید که گمان کردم شهر مدینه زیر و رو شده است...»(بحارالانوار، ج30، ص294)