سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشتهای پراکنده

پیامبر گرامی اسلام(ص) در حدیثی فرمودند: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیة؛ هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است.»(الاقبال بالاعمال الحسنه، ج2، ص252 و کمال الدین، ج2، ص410) این حدیث با الفاظ مختلف در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده است. شیعیان این حدیث را درباره امامت ‌دانسته و لزوم شناخت و اطاعت از امام را از آن استنباط می‌کنند. اهل سنت هم این روایت را در مورد حاکم اسلامی و لزوم بیعت با او دانسته‌اند.

در مورد استنباط شیعیان، ابن ابی یعفور نقل می‌کند: از امام صادق(ع) درباره گفتار پیامبر اکرم(ص): «مَنْ مَاتَ وَ لَیسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِیتَتُهُ مِیتَةٌ جَاهِلِیةٌ؛ هر فردی که بمیرد در حالی که امامی نداشته باشد، مرگش، مرگ جاهلی است» پرسیدم که آیا مقصود مردن در حالت کفر است؟ امام صادق(ع) فرمودند: مردن در حالت گمراهی است. عرض کردم: هر که در این زمان هم بمیرد و او را پیشوایی نباشد، مرگش، مرگ جاهلیت است؟ فرمودند: آری.»(اصول کافی، ج1، ص376) بنا بر اعتقادات شیعه، مراد از امام در این روایات، امامان معصوم(ع) است.

این حدیث با مختصر تفاوتی، در منابع اهل سنت نیز نقل شده است؛ از جمله : « مَنْ مَاتَ بِغَیرِ إِمَامٍ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً؛ کسی که بدون امام بمیرد؛ به مرگ جاهلی مرده است»(مسند احمد، ج28، ص88 و مسند ابوداوود، ج3، ص425 و مسند الشامیین، ج2، ص437) و حدیث: «مَنْ خَلَعَ یدًا مِنْ طَاعَةٍ، لَقِی اللهَ یوْمَ الْقِیامَةِ لاحُجَّةَ لَهُ وَ مَنْ مَاتَ وَ لَیسَ فِی عُنُقِهِ بَیعَةٌ، مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً؛ کسی که دست خود را از طاعت شخصی خارج کند، در مواجهه با خداوند در روز قیامت دلیلی بر عملش نخواهد داشت و همچنین کسی که بمیرد و بیعتی بر گردن خود نداشته باشد، به مرگ جاهلی مرده است.»(صحیح مسلم، ج3، ص1478) اهل سنت مقصود از «امام» را حاکم جامعه اسلامی می‌دانند که برای حفظ جماعت باید از او تبعیت کرد و در بیعت او باقی ماند. این لزوم تبعیت از حاکم اسلامی، شامل تمام حاکمان مسلمان می‌شود و ظالم بودن، گناه کار بودن و... خللی در لزوم تبعیت ایجاد نمی‌کند.

ابن تیمیه در تفسیر حدیث فوق، لزوم تبعیت و بیعت صحابه پیامبر و تابعان را با یزید بن معاویه استنباط کرده است: «پس از واقعه حره، عبدالله بن مطیع که از سردمداران مخالف یزید در مدینه بود، به مکه فرار کرد. عبدالله بن عمر به ملاقات او رفت. ابن مطیع گفت: برای ابن عمر متکائی بگذارید تا بنشیند. ابن عمر گفت: برای نشستن به پیش تو نیامدم؛ آمده­ ام تا حدیثی از پیامبر برای تو بخوانم. پیامبر(ص) فرمودند: کسی که دست خود را از طاعت شخصی خارج کند(بیعت خود را بشکند) در مواجهه با خداوند در روز قیامت، دلیلی بر عملش نخواهد داشت و همچنین کسی که بمیرد و بیعتی بر گردن خود نداشته باشد، به مرگ جاهلی مرده است.» این حدیث را عبدالله بن عمر برای عبدالله بن مطیع، زمانی که از اطاعت امیر زمان خودش، یزید، سر باز زده بود، خواند. در حالی که یزید ظلم کرده بود و در واقعه حره امور ناشایستی را انجام داد. در نتیجه از این حدیث به دست می‌آوریم که بر علیه حاکمان مسلمان نباید با شمشیر قیام کرد و اگر شخصی در غیر اطاعت از این حاکمان بمیرد، به مرگ جاهلی مرده است.»(مختصر منهاج السنه، ج1، ص49)

بی­ شک منظور از امام در این روایات کسی است که در گفتار، کردار و رفتار شرایط امامت قرآنی را داشته باشد که مهمترین شرط ظالم نبودن است: «وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لایَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ؛ و چون[حضرت] ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود و وى آن همه را به انجام رسانید[خدا به او] فرمود: من تو را پیشواى مردم قرار دادم [حضرت ابراهیم(ع)] پرسید: از دودمانم؟ فرمود: پیمان من به بیدادگران نمى­ رسد.»(بقره، آیه124)

 

 


یکی از مهمترین مسائل فلسفی، مسأله شناخت می­ باشد. این موضوع در فلسفه اسلامی ـ به ویژه در مکتب ملاصدرا ـ جایگاه مهمی دارد. نظریه شناخت در فلسفه اسلامی واقع گرایانه و بر اساس دستیابی بشر به معلومات واقعی است. انسان وقتی «ماهیت» فلسفی اشیاء را درک می کند، به آنها «وجود ذهنی» می دهد و با این «وجود ذهنی» اشیاء واقعی را آن گونه که هستند، درک می­ کند.

غیر از شناختی که انسان به وسیله حواس پنجگانه به دست می آورد، نوع دیگری از شناخت وجود دارد که حواس پنجگانه در آن نقشی ندارند؛ به بیان دیگر، شهودی است. این شهود ـ که به آن «علم حضوری» گفته می شود ـ باطنی است. علم حضوری، در مقابل علم حصولی قرار دارد. علم حصولی غیر مستقیم، انفعالی و نارسا می ­باشد.

اگرچه شناخت پلی برای رسیدن به معرفت الهی است ولی وجودی مستقل ندارد و به تنهایی کافی نیست. شناخت صرف گل برای عارف مفید نخواهد بود مگر این که واکنش و برخورد مناسبی نسبت به آن داشته باشد. رسول اکرم(ص) فرموده ­اند: «أوّلُ العلم مَعرفهُ الجَبّار و آخرُ العلم تَفویضُ الأمر الیه؛ سرآغاز علم، شناخت خداوند جبّار و سرانجام آن، واگذارى امور به او است.»(کیمیاى سعادت، ج ‏2، ص404) منظور از تفویض، همان ایمان و اعتقاد قلبى و تسلیم است. انسان باید در هر امرى تسلیم باشد و بدون هیچ‌گونه نگرانى و دلهره و با رضایت کامل، همه امور خود را به خداوند متعال واگذار نماید.

تسلیم، از جمله مفاهیمی است که در شریعت، اخلاق و عرفان مورد تأکید قرار گرفته است. لازمه تسلیم، کنار نهادن خود و خواسته درونی است. کنار گذاشتن خود برای رسیدن به خدا، فضیلتی برای اهل تسلیم است که دیگران شهامت آن را ندارند و لذا هرگز به خدا نمی‌رسند.

تسلیم، إطاعت از امر خدا، استقبال از قضا و اعتراض نکردن به مصائب و ناملایمات است.(ر.ک: التعریفات، ج1، ص84) انسان به عنوان یک مخلوق باید تسلیم اراده خالق باشد چرا که خداوند به عنوان مالک مطلق جهان هستی هرچه را اراده فرماید انجام می ­دهد و اعتراض انسان­ ها هیچ تأثیری در مقدرات الهی ندارد. در حدیثی از امام علی(ع) نقل شده است که فرمودند: «خداوند به داود نبی(ع) وحی کرد، می­ خواهی و می‌خواهم و فقط آنچه[من] می‌خواهم می‌شود، پس اگر نسبت به آنچه می‌خواهم تسلیم گشتی، در آنچه می‌خواهی تو را کفایت می‌کنم و اگر نسبت به آنچه می‌خواهم تسلیم نگردی، تو را در آنچه می‌خواهی در رنج می‌افکنم، پس جز آنچه[من] می‌خواهم نمی‌شود.»(بحارالأنوار، ج79، ص136) بنا بر این؛ اگر انسان تسلیم نشود، ضرر خواهد کرد.