سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشتهای پراکنده

یکی از عظیم‌ترین پدیده‌های آفرینش، تحول روز و شب است. با تقدیر الهی، در یک بازه زمانی محدود روز در دل شب فرو می‌رود به طوری که در عرض چند دقیقه همه‌جا کاملا تاریک می‌شود؛ در پایان شب هم، ظرف چند دقیقه همه جا روشن می  گردد. «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ لآیَاتٍ لأُوْلِی الألْبَابِ؛ هر آینه در آفرینش آسمان­ ها و زمین و آمد و شد شب و روز، خردمندان را عبرتهاست.»(آل عمران، آیه 190)

اگر چه شب و روز هر دو از نشانه ­های خداست ولی در بین مردم از جایگاه مساوی برخوردار نیستند؛ انسان­ ها روز را به خاطر روشنایی و امکان کار و تلاش، بیشتر دوست دارند و با توجه به اینکه اغلب ظلم­ ها و جنایت­ها درتاریکی شب اتفاق می افتد، مردم از سیاهی شب خاطره خوشی ندارند و اغلب انتظار روز را می­ کشند و به همدیگر آمدن روز را بشارت می ­دهند:

در نومیدی بسی امید است                 پایان شب سیه سپید است

نظامی

فرشتگان هم وقتی از نجات حضرت لوط(ع) و مومنان صحبت می­ کنند، به زمان صبح اشاره می­ کنند: «قَالُوا یَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ­یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ لایَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلا امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ؛ گفتند: اى لوط ما فرستادگان پروردگار توایم آنان هرگز به تو دست نخواهند یافت پس پاسى از شب گذشته خانواده‏ ات را حرکت ده و هیچ کس از شما نباید واپس بنگرد مگر زنت که آنچه به ایشان رسد، به او [نیز] خواهد رسید. بى‏ گمان وعده ‏گاه آنان صبح است. مگر صبح نزدیک نیست؟»(هود، آیه81)

 

 


 

جادو: به ترفندهایی گفته می‌شود که برخی افراد با عمل به آن، قوانین طبیعت را دور زده و کارهایی خارق‌العاده انجام می دهند. در قدیم از واژه افسون استفاده می ­شد که امروزه بیشتر به معنای طلسم یا وردهایی است که برای طلسم خوانده می‌شود. واژه سِحْر در زبان عربی هم‌معنی با جادو است اعراب جادوگر را ساحر می‌نامند.

از نظر دین اسلام، جادو و جادوگری یک واقعیت است. بنا به گفته قرآن مجید در زمان حضرت سلیمان(ع) جادوگری رواج داشت. در مقابل شیاطین که به مردم جادوگری آموزش می‌دادند خداوند دو ملک به نام ­های هاروت و ماروت را مأمور ساخت تا راه مقابله با جادو را به آنها یاد دهند: «وَ اتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَ مَاکَفَرَ سُلَیْمَانُ وَ لَکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَ مَارُوتَ وَ مَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاتَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَ لایَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ؛ و آنچه را که شیطان ­ها در سلطنت‏ سلیمان خوانده بودند پیروى کردند و سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطان ها به کفر گراییدند که به مردم سحر مى ‏آموختند و آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود[پیروى کردند] با اینکه آن دو هیچ کس را تعلیم [سحر] نمی­ کردند مگر آنکه[قبلا به او] مى­ گفتند ما[وسیله] آزمایشى[براى شما] هستیم پس زنهار کافر نشوى و آنها از آن دو[فرشته] چیزهایى مى­ آموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایى بیافکنند هر چند بدون فرمان خدا نمى ‏توانستند به وسیله آن به احدى زیان برسانند و چیزى مى‏ آموختند که برایشان زیان داشت و سودى بدیشان نمى ‏رسانید و قطعا دریافته بودند که هر کس خریدار این باشد در آخرت بهره ‏اى ندارد و چه بد بود آنچه خریدند؛ اگر مى ‏دانستند.»(بقره، آیه102)

این دو فرشته جادوگری را به انسان­ ها یاد دادند و از آنها خواستند که از آن فقط برای ابطال جادو استفاده کنند تا فرمانبرداری، خودداری و پرهیزکاری آنها مورد آزمایش قرار بگیرد که متأسفانه آنها از جادو برای جدایی انداختن میان زن و شوهر استفاده می‌کردند.

جذابیت و تاثیر شگفت آور نگاه معشوق بر پدیده ­ها باعث شده است به آن، چشم جادو گفته شود. چشمان جادوگر معشوق، عاشق و تماشاگر را جادو می­ کند.

ندانم چشم جادویش چه افسون خواند بر چشمم       که در چشمم نمی­ آید به غیر از چشم جادویش

شمس مغربی

مدامم مست می ­دارد نسیم جعد گیسویت          خرابم می­ کند هر دم فریب چشم جادویت

حافظ

بعضی اوقات چشم معشوق را به این سبب جادوگر گفته­ اند که جادوگری کرده و تقصیرات و کوتاهی­ های عاشق را نادیده می­ گیرد و از آنها چشم ­پوشی می­ کند؛ در نتیجه، عاشق از قصور و عیب خود بی­ اطلاع مانده و کاری در راستای اصلاح نفس انجام نمی­ دهد و از این جهت مورد سرزنش و ملامت مردم واقع می­ شود که این سرزنش نقش مهمی در شکستن عجب و غرور عاشق دارد.

علاوه بر عرصه ادبیات، در واقعیت نیز چشم جادوگری می­ کند که به آن چشم زخم گفته می شود. جادویی که از طریق چشم سرایت می­ کند مانند سحر و جادو، ارادی نیست بلکه به مجرد نگاهی ـ بدون تصمیم قبلی ـ از طریق تأثیر روحی واقع می­ شود. این موضوع، در روایتی توسط امام رضا(ع) تبیین شده است: «اَلْمَنَاقِبُ لاِبْنِ شَهْرَآشُوبَ: مِمَّا أَجَابَ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِحَضْرَةِ اَلْمَأْمُونِ لِضُبَاعِ بْنِ نَصْرٍ اَلْهِنْدِیِّ وَ عِمْرَانَ اَلصَّابِی عَنْ مَسَائِلِهِمَا قَالَ عِمْرَانُ اَلْعَیْنُ نُورٌ مُرَکَّبَةٌ أَمِ اَلرُّوحُ تُبْصِرُ اَلأَشْیَاءَ مِنْ مَنْظَرِهَا قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ اَلْعَیْنُ شَحْمَةٌ وَ هُوَ اَلْبَیَاضُ وَ اَلسَّوَادُ وَ اَلنَّظَرُ لِلرُّوحِ دَلِیلُهُ أَنَّکَ تَنْظُرُ فِیهِ فَتَرَى صُورَتَکَ فِی وَسَطِهِ وَ اَلإِنْسَانُ لاَیَرَى صُورَتَهُ إِلاَّ فِی مَاءٍ أَوْ مِرْآةٍ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ قَالَ ضِبَاعٌ فَإِذَا عَمِیَتِ اَلْعَیْنُ کَیْفَ صَارَتِ اَلرُّوحُ قَائِمَةً وَ اَلنَّظَرُ ذَاهِبٌ قَالَ کَالشَّمْسِ طَالِعَةً یَغْشَاهَا اَلظَّلاَمُ قَالاَ أَیْنَ تَذْهَبُ اَلرُّوحُ قَالَ أَیْنَ یَذْهَبُ اَلضَّوْءُ اَلطَّالِعُ مِنَ اَلْکُوَّةِ فِی اَلْبَیْتِ إِذَا سُدَّتِ اَلْکُوَّةُ قَالَ أَوْضِحْ لِی ذَلِکَ قَالَ اَلرُّوحُ مَسْکَنُهَا فِی اَلدِّمَاغِ وَ شُعَاعُهَا مُنْبَثٌّ فِی اَلْجَسَدِ بِمَنْزِلَةِ اَلشَّمْسِ دَارَتُهَا فِی اَلسَّمَاءِ وَ شُعَاعُهَا مُنْبَسِطٌ عَلَى اَلأَرْضِ فَإِذَا غَابَتِ اَلدَّارَةُ فَلاَ شَمْسَ وَ إِذَا قُطِعَتِ اَلرَّأْسُ فَلاَ رُوحَ؛ در مناقب از ابن شهرآشوب در ضمن پاسخ هاى امام رضا(ع) در حضور مأمون به ضباع بن نصر هندى و عمران صابى که عمران پرسید: دیده نورى با خود دارد یا روح است که هر چیز را می بیند؟ فرمودند: دیده پیه است و آن سپید است و سیاهى؛ دیدن از روح است، دلیلش اینکه نگاه کنى صورتت را در مردمک آن بینى و آدمى صورتش نبیند جز در آب یا آینه و مانندش. ضباع گفت: پس چرا چون چشم کور شود روح تیره گردد و دیده برود، فرمودند: چون خورشید تابان که ابرش بپوشاند، گفتند: روح کجا می ­رود؟ فرمودند: پرتو طالع در روزن خانه وقتى روزن را ببندند کجا می ­رود؟ گفت: این را برایم شرح بده، فرمودند: جایگاه روح مغز است و شعاعش بمانند پرتو خورشید در همه تن پراکنده است، مانند خورشید که در آسمان است و پرتوش بر زمین پهن است و چون قرص نهان شد خورشیدى نیست و چون سر بریده شود روحى نیست.»(بحارالأنوار، ج58، ص250)

تأثیر زخم چشم سریعتر و شدیدتر است، گاه در افراد فتنه وآشوب به پا می­ کند و گاه ایجاد بیماری می­ نماید و گاه سبب پریشانی و فقر می ­گردد و چون پیدایش اولیه آن ارادی نیست حکم جادو به آن اطلاق نمی ­شود مگر اینکه فرد بعد از دانستن، با اراده از آن سوء استفاده کند.

 

 


 

نگه کن سحرگاه تا بشنوی           ز بلبل سخن گفتن پهلوی

فردوسی

آخر شب و زمان پیش از صبح را سحرگاه گفته اند. پایان سحر معلوم است؛ با طلوع فجر صادق تمام می ­شود. در آغاز آن اختلاف است. برخى، مدت سحر را از آغاز تا پایان، یک ششم پایانى شب ذکر کرده‌اند؛ برخى هم آن را یک سوم پایانى می­ دانند.(ر.ک: جواهر الکلام، ج 7، ص199)

سحر از بهترین اوقات برای استجابت دعاست؛ در این وقت، درهای آسمان بر روی بندگان باز می­ شود. در حدیثى از امام باقر(ع) نقل شده است که فرمودند: «بر شما باد دعا کردن به هنگام سحر تا طلوع خورشید؛ این زمان ساعتى است که درهاى آسمان گشوده، روزی ­ها تقسیم و حاجت­ هاى بزرگ برآورده مى‌شود.(وسائل الشیعه، ج7، ص67)

سحرگاهان در ادبیات فارسی جلوه جذاب و دلنشینی دارد. فرصتی که فاصله زمین و آسمان به حداقل ممکن می­ رسد و صالحان صدای خوش بلبل(هاتف آسمانی) را به گوش جان می ­شنوند:

سحرگهم چه خوش آمد که بلبلی گلبانگ            به غنچه می‌زد و می‌گفت در سخنرانی

که تنگدل چه نشینی ز پرده بیرون آی             که در خم است شرابی چو لعل رمّانی

حافظ

خون دل بر رخت افشان به سحرگاه از آنک        توشه راه تو خون دل وآه سحرست

مولوی

شبی دانم که در زندان هجران                  سحرگاهم به گوش آید خطابی

که سعدی چون فراق ما کشیدی                   نخواهی دید در دوزخ عذابی

سعدی

 

 


 

صبح زود، بامداد، سپیده دم، زمان قبل از طلوع آفتاب:

چنان بد که یک روز مزدک پگاه                   ز خانه بیامد به نزدیک شاه

                                                                       فردوسی

از عمر وی از غایت دیری و درازی                 تا شام قیامت نشود روز پگاه است

                                                                                  سوزنی

یکی با طمع پیش خوارزم شاه                   شنیدم که شد بامدادی پگاه

                                                                                 سعدی

     در فرهنگ قرآنی از «پگاه» به «فَجْر» تعبیر شده است. فجر در اصل به معنى شکافتن وسیع است؛ از آنجا که نور صبح تاریکى شب را مى شکافد، صبحگاهان را فجر نامیده­ اند و آن بر دو گونه است: «در یک زمان که از آن به فجر کاذب یاد می شود، سپیدی مستطیل شکل همراه با سیاهی و تاریکی است و در زمانی متاخرتر از آن، سپیدی گسترده و فراگیری همه افق را در بر می ­گیرد که همان فجر صادق است. در حقیقت فجر واقعی در همین زمان دوم اتفاق می­ افتد و فجر کاذب و دروغین، تنها مقدمه و پیش قراول فجر صادق است.»(المصباح المنیر، ص462)

     سپیده صبح یکى از نشانه ­هاى عظمت خداوند است، پگاه آغاز حاکمیت نور و پایان گرفتن ظلمت است، به همین خاطر خداوند به آن سوگند یاد کرده است: « وَالْفَجْرِ* وَلَیال عَشْر* وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ...؛ قسم به فجر و شکافتن پرده سیاه شب و قسم به شب هاى دهگانه و قسم به زوج و فرد...»(والفجر، آیات 3ـ1)

     بین الطلوعین ـ صبح کاذب و صبح صادق یا فاصله اذان صبح تا طلوع آفتاب ـ از مهمترین لحظات شبانه روز است که حدود یک ساعت و نیم طول می‌کشد. اگر چه از نظر فلسفی، زمان یک بُعد از ابعاد ماده است و میان لحظات زمانی هیچ تفاوتی وجود ندارد ولی در آموزه­ های دینی اسلام، روز‌ها و ساعت­ ها و زمان‌های شبانه روز از جهت معنوی با یکدیگر تفاوت دارند. در بعضی از روایات، این زمان به عنوان ساعتی از ساعات بهشت نامیده شده و آثار و برکاتی برای آن بیان گردیده است.

      در قرآن مجید، برخی از زمان­ ها برای دعا و ذکر خدا، مناسب­تر دانسته شده که بین الطلوعین یکی از آنهاست: «فَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا وَ مِنْ آنَاء اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَى؛ پس بر آنچه مى‏ گویند شکیبا باش و پیش از بر آمدن آفتاب و قبل از غروب آن، با ستایش پروردگارت او را تسبیح گوى، و برخى از ساعات شب و حوالى روز را به نیایش پرداز، باشد که خشنود گردى.»(طه، آیه130)

    احادیث زیادی در فضیلت بیداری و یاد خدا در آن نقل شده است. بنابر روایات متعدد، روزی­ های مادی و معنوی در این ساعت از شبانه روز تقسیم می ­شود و خوابیدن در این ساعت، به شدت مکروه است. امام سجاد(ع) می‌فرمایند: «لاتَنَامَنَّ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ فَإِنِّی أَکْرَهُهَا لَکَ إِنَّ اللَّهَ یُقَسِّمُ فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ أَرْزَاقَ الْعِبَادِ عَلَى أَیْدِینَا یُجْرِیهَا؛ هرگز قبل از طلوع خورشید نخواب که من آن را برایت خوب نمی‌دانم، زیرا خدواند در آن وقت، روزی بندگانش را به دست ما تقسیم می‌کند.»(وسائل‏ الشیعه، ج6 ، ص498) 

    حسین بن مسلم می ­گوید: «به امام جواد(ع) عرض کردم: فدایت شوم! مردم می­ گویند خواب بعد از طلوع فجر مکروه است چون روزی انسان ­ها در آن وقت تقسیم می شود؛ آیا چنین است؟ فرمودند: روزی انسان­ ها تعیین و تقسیم شده است ولی خداوند دارای فضلی(زیادی) است که[در قرآن] فرمود: از خدا درخواست کنید فضلش را. سپس فرمودند: ذکر خدا بعد از طلوع فجر، تاثیرش بیش از دویدن در طلب رزق است.»(تفسیر عیاشی، ج 1، ص240)

     در مورد روزی معنوی هم رسول اکرم(ص) فرمودند: «اغْدُوا فِی‏ طَلَبِ‏ الْعِلْمِ‏ فَإِنِّی سَأَلْتُ رَبِّی أَنْ یُبَارِکَ لأُمَّتِی فِی بُکُورِهَا؛ در طلب علم زود خیز باشید، زیرا از پروردگارم درخواست کرده­ ام که به امت من در بامدادشان برکت دهد.» (منیة المرید، ص266)

      در احادیث منقول همراه آثار مثبت سحرخیزی، به آثار منفی خواب در زمان بین الطلوعین نیز اشاره شده است. بنابراین، همان طوری که لشکر فرشتگان در این ساعت در رفت و آمد هستند، لشکر شیطان و ابلیس نیز بسیج می‌شوند؛ زیرا آنان نیز می‌خواهند بندگان را از این فرصت استثنایی در شبانه روز دور نگه دارند. در بعضى از روایات از آن به یکى از دو زمان غفلت تعبیر شده، چنان‌که امام باقر(ع) مى ­فرمایند: «ابلیس ملعون لشکریان خود را در دو وقت ـ هنگام طلوع خورشید و غروب آن ـ پراکنده مى ­سازد، چراکه این دو زمان، زمان غفلت است.»(اصول­کافى، ج2، ص522) همچنین از امیرمومنان علی(ع) نقل شده است که می‌فرمایند: «أَنَّ النَّوْمَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ صَلاةِ الْعِشَاءِ یُورِثُ الْفَقْرَ وَ شَتَاتَ الأَمْرِ؛ خواب پیش از طلوع خورشید و قبل از نماز عشاء، باعث فقر و پریشانی امور می‌شود.» (مستدرک‏الوسائل، ج5 ، ص110)

 

 


 

یکی از عظیم‌ترین پدیده‌های آفرینش، تحول روز و شب است. با تقدیر الهی، در یک بازه زمانی محدود روز در دل شب فرو می‌رود به طوری که در عرض چند دقیقه همه‌جا کاملا تاریک می‌شود؛ در پایان شب هم، ظرف چند دقیقه همه جا روشن می  گردد. «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ لآیَاتٍ لأُوْلِی الألْبَابِ؛ هر آینه در آفرینش آسمان­ ها و زمین و آمد و شد شب و روز، خردمندان را عبرتهاست.»(آل عمران، آیه 190)

            اگر چه شب و روز هر دو از نشانه ­های خداست ولی در بین مردم از جایگاه مساوی برخوردار نیستند؛ انسان­ ها روز را به خاطر روشنایی و امکان کار و تلاش، بیشتر دوست دارند و با توجه به اینکه اغلب ظلم­ ها و جنایت­ها درتاریکی شب اتفاق می افتد، مردم از سیاهی شب خاطره خوشی ندارند و اغلب انتظار روز را می­ کشند و به همدیگر آمدن روز را بشارت می ­دهند:

                    در نومیدی بسی امید است                 پایان شب سیه سپید است

                                                                                             نظامی

     فرشتگان هم وقتی از نجات حضرت لوط(ع) و مومنان صحبت می­ کنند، به زمان صبح اشاره می­ کنند: «قَالُوا یَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ­یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ لایَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلا امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ؛ گفتند: اى لوط ما فرستادگان پروردگار توایم آنان هرگز به تو دست نخواهند یافت پس پاسى از شب گذشته خانواده‏ ات را حرکت ده و هیچ کس از شما نباید واپس بنگرد مگر زنت که آنچه به ایشان رسد، به او [نیز] خواهد رسید. بى‏ گمان وعده ‏گاه آنان صبح است. مگر صبح نزدیک نیست؟»(هود، آیه81)